"Chapter three"
سلااااااام سلااام 😍😍
من اوومدمم... 👋💜
چطورین؟!😇😗کاورو دیدین؟!🤩😝
دوسش دارین؟! نظرتون چیه؟!🤔با تشکر فراوان از رازان عزیزم🤍🌸
مرررسی بابت کامنتا... ووت بدین و کامنت بذارین که زود به زود براتون بذااارمم😁😋
چپتر کوتاهه پس شرطو کم میکنم که زودی چپتر بعدیا رو بذارم :)
ولی خداوکیلی برسونین که چپتر بعدی رو زود بذارم🙃🤗ووت ۱۸
کامنت ۳۰خبببب بریممم سراغ این چپتررر 😎🤞
__________________________
نایل: میدونم که شب سختی داشتی لویی... ولی به نظرم اگر بیای دانشگاه بهتر میشی....میخوای اینجوری بشینی تو خونه و دوباره و دوباره اون شبو مرور کنی یا نه فقط اون شب، تمام روز های گذشته رو برای خودت دوره کنی...
نگاهش رو از جایی که لویی روی تخت نشسته بود و آستین های هودی مشکیش رو تا روی انگشت هاش بالا اورده بود به ساعت دیواری بالای سرش داد... همین الان هم دیر شده...
نایل: لویی... عزیزمم...
با نگاه معنی دار و تند لویی؛ نایل جمله ش رو نیمه کاره گذاشت...
لویی پاهاشو بیشتر تو خودش جمع کرد و پتو رو بالا تر کشید جوری که حالا از زیر پتو و کلاه هودی فقط قسمتی از موهاش که توی پیشونیش ریخته بودن و تیله های نا آرومش مشخص بود.
لویی: نمیخوام بیام.... برو ولم کن دیگه.... اره میخوام بشینم اینجا خاطره هامو مرور کنم.... اره من همینقدر ضعیفم.... الان که چی؟!
آفرین به تو که ضعیف نیستی.... آفرین به تو که میتونی انقد راحت بدون ادمای مهم زندگیت به زندگی کردن ادامه بدی و اصلا برات فرقی نداشته باشه...لویی یک نفس و با عصبانیت گفت... و تازه وقتی نایل با چند ثانیه سکوت جوابش رو داد متوجه شد چی گفته...
تقریبا از روی تخت بلند شد و سعی کرد به سوزش گلوش اهمیت نده... نمیدونست به خاطر گریه های دیشب تو خواب و حرف نزدن بعدشه یا سرماخورده..
لویی: منظوری نداشتم... ببخشید
اروم لب زد و به نایلی چشم دوخت که حالا نگاهش نمیکرد...
لویی: هی... نایل... ببخشید واقعا منظوری ند...
نایل: هیچ وقت... هیچ وقت... به خودت نگو ضعیف...کمی مکث کرد و دوباره ادامه داد
نایل:یک نفرمون باید برای هردو قوی بمونه لویی.... تو نمیدونی تو دل من چی میگذره.... نمیگم درکت میکنم.... ولی منم به همون مقدار از دست دادم که تو از دست دادی ....و حتی بیشتر.... باور کن منم...
YOU ARE READING
Another Love [L.S]
Fanfictionما غریبه هایی بودیم که به دوست ها و بعد بهترین دوست ها تبدیل شدیم، حالا یا میتونیم این عشق رو بپذیریم، یا دوباره به غریبه هایی تبدیل بشیم، ولی با هزاران خاطره... تو برای این عشق چقدر میتونی شجاع باشی؟! Cause love, is only for the brave :) ...