اولـــــــــ از همه ووت بده بعد بخون 🧡
_______________
part 6
دو هفته بعد
+اه چان هیونگ دست نزن... نصفشو تموم کردی
همینطور که ناگتی که سرخ کرده بودم رو میزاشت تو دهنش گفت
-درهر صورت که همش قراره خورده بشه
نگاه چپی بهش انداختم و ظرف رو از دستش دور کردم
+اره ولی نه به دست تو.... یه دراز دیگه هم به اسم نامجون وجود داره و تا شما دوتا سیر بشید ما همه گشنه میمونیم
خنده ای کرد و دستشو دراز کرد یکی دیگه برداره که با قاشق تو دستم محکم کوبیدم تو دستش
دهنش رو باز کرد که داد و بیداد کنه که گوشیش همون لحظه زنگ خورد
یه دونه محکم زد پس کلم و گوشیشو برداشت
+هی موهامممممم
هیسی گفت و گوشیشو جواب داد و گذاشت رو اسپیکر
-بله نامی
& بیا دم در شیش تا گشنه اینجا کمین کردن
چان هیونگ خنده ای کرد و گفت
- اشتباه اومدید
&نمک نریز بدو
هیونگ رفت و من تو فکر این بودم که چرا گفت شیش نفر... نفر شیشم کیه
ظرف ناگتا رو بردم سالن غذا خوری و گذاشتم رو میز
که یه نفر از پشت بغلم کرد
~ یعنی میخوای بگی دلت برام تنگ نشده؟
لبخندی زدم و آروم برگشتم سمتش
+شده جیمی
و آروم تو بغلش گرفتم
+بریم پیش بچه ها
~بریم
نزدیک در ورودی شدم
جلو در بود.....
مسبب تمام تغییراتم..... کسی که شب و روزم رو تغییر داد....
یه قدم نزدیکم شد
چشمای دلم رو گرفتم تا از زیبایی و درخشش از کار نیوفته
یه قدم دیگه نزدیک شد
گوش های دلم رو گرفتم تا با صداش بهم نریزم
یه قدم دیگه هم نزدیک شد
این دفعه جلوی دهن دلم رو گرفتم تا رنج هایی که از دوریش گرفته رو لو نده و دلتنگی بی اندازش رو فریاد نزنه
نگاهم کرد و لبخند خرگوشیش رو زد
قدماشو سریع کرد و پرید بغلم
ولی نتونستم جلو دستام رو بگیرم که سفت بغلش نکنم.....
_ یااااا این نامردیه که هیچ خبری ازم نگیری ته ته، جیمین که اومد منو یادت رفت کلا
لبخندی زدم و بر خلاف میلم ازش جدا شدم
+ نه اینکه تو خبر میگیری کوک.... کی بود منو یادش رف
_یااا اینطوری نبود من فقط خوابــــ.....
+خیلی خب... بیخیال
" ماهم هستیم.....با حرف هوسوک هیونگ برگشتم سمت هیونگام
همشون رو به آغوش گرفتم و باهاشون صحبت کردم....@حالا یکم نبودما..... چه تیپی بهم زدی بچه
برگشتم سمت یونگی هیونگ.....
لبخندی بهش زدم و بغلش کردم
+میدونم از هوسوک هیونگ جذاب تر شدم یونگی هیونگ
هوسوک هیونگ زل زد به دهن یونگی هیونگ
هیونگ اول نگاهی به هوسوک هیونگ انداخت و بعد من
چشاشو چرخوند و گفت
@ دنبال دردسر نباش هنوز زشتی
~آی آی ته ته ی منو اذیت نکنید
با حرف جیمین لبخندی زدمو به کوک نگاه کردم بغلم نشسته بود
دستمو انداختم دور گردنش و آروم گفتم
+از لیا چه خبر
نگاهی به اطراف کرد وبا چهره ای که حالا کمی گرفته بود گفت
_بیا فردا بعد از ثبت نام بریم یه وری.... اون موقع بهت میگم
سری تکون دادم و با دعوت چان هیونگ و داد جین هیونگ برای گشنگی هممون به سمت میز شام رفتیم
بعد یکم صحبت با نامجون هیونگ و جیمین راجب قبولی آزمون و روند ثبت نام فردا همه رفتیم بخوابیم......
YOU ARE READING
The Exiled Angel....
Fanfiction+بغلم نمیکنه :) من همیشه بغلم براش باز بوده ولی اون بغلم نمیکنه وقتی گریه میکنم بغلم نمیکنه وقتی میترسم بغلم نمیکنه اگه نباشم حتی نمیفهمه اون بغلم نمیکنه ، نمیبینه جلو چشماش جون بدم هم نمیبینه ببینه هم مهم نیست ستاره بی رحمه کوک _اره هست #teako...