این ماه، ماه اخر مدرسه اس.....
دو هفته از زمانی که کوک به مدرسمون اومده گذشته و حالا تنها کسی که تو مدرسه باهاش در ارتباطه منم
تقریبا تو همه ی لحظه هام وجود داره و خب من.... نمیدونم
تاحالا همچین حسی به کسی نداشتم..... ازش خوشم میاد؟
تو مدرسه همیشه به خاطر کم روییم صحبت نمیکردم و این باعث شده خیلیا فکر کنن به خاطر غرورمه ولی خب این حقیقت نیست
حالا با اومدن کوک اون لقب جدیدی تو مدرسمون گرفته "دست نیافتنی"
جوری که همه رو ایگنور میکنه و فقط با منه برام لذت بخشه و این باعث شده خیلیا بهمون شک کنن
ولی اینکه هر روز با یه فرد جدید بیرون از مدرسه میره سر قرار هم واقعا رو مخمه.....
درسته تو مدرسه دست نیافتنیه... ولی بیرون از اینجا همچین فکردی نمیکنم
سمت در مدرسه رفتم و بچه ها رو تو همون جای قدیمی پیدا کردم
آروم سلام کردم ومثل همیشه بین کوک و جون نشستم
/باید چسبیدن به کوک رو بس کنی کیم تهیونگ برو برای خودت دوست پسر پیدا کن
لبامو دادم جلو و بازو ی کوک رو بغل کردم
+هیونگ دلت میاد؟ الان که جیمینی نیست بغلم کنه من تنها بمونم؟
/از همون بچگی هم بغلی بودی، بدون بغل نمیمیری که جیمین و یونگی هم میان چند وقت دیگه
کوک با کنجکاوی پرسید
+این یونگی که میگید دوس پسر تو نیس هوپی هیونگ؟
"چرا خودشه
_ او خیلی وقته ندیدمش کجاس؟
" شیش ماه پیش به خاطر کار باباش با مادرو برادر کوچیکترش رفتن هلند و امتحاناشونم غیر حضوری دادن
" جیمین که بیشتر داداش تهیونگ باشه تا یونگی با تو و ته و نامی سال سومیه ولی یونگی با من و جین امسال داریم برای آزمون ورودی میخونیم و تو کتابخونه مدرسه ولوییم:)))
_او فهمیدم... شما چرا آزمونتون رو دیر میدید؟
"چون هممون با هم وارد دانشگاه بشیم.... این ته ته که بارشو با المپیاد ریاضی میبنده و میره دانشگاه ماهم باید عین سگ درس بخونیم تا هممون بریم دانشگاه ملی سئول الانم که فقط نصف سال مونده
_اووو همتون جز ته راه سختی دارید
لبخندی زدم....واقعا فکر میکنه درس خوندن اینقدر راحته ک کارمو بی ارزش میدونه؟کام عان...
بی توجه به حرفاشون بیشتر چسبیدم به کوکی گفتم
+هیونگ فقط تا وقتی که جیمینی بیاد قول میدم قولللل
/تو یه بچه ی کوچولویی که حتی فرصت کیسم نداشته پس مطمئن باش درمورد دوست پسر جدی نبودم بچهچون میدونم عرضه اش رو نداری ولی با این حال بازم به کوک انقد نچسب ته. اذیت میشه....
_ نه من مشکلی ندارم جین هیونگ ولی فاک.... ته قصد داری با فرصت کیست چیکار کنی که تا الان نگهش داشتی؟
+قصد دارم به یکی بدمش که عشق رو بهم برگردونه نه از سر لذت....
_عا......
~میبینم ته ته ی من بزرگ شده
با سرعت به سمت صدا برگشتم
+جیمین.....
به سرعت سمتش دویدم و خودمو پرت کردم تو بغلش
+دلم برات تنگ شده بود...
دستی به سرم کشید
~اروم باش تا تا من اومدم
بعد از دیدن همه نشستیم روی صندلیا
بازوی چپ جیمین رو طبق عادت سفت گرفته بودم
و اونم عادت کرده بود
/ چقدر از اومدنت خوشحال شدم جیم مخصوصا که حالا بازوی کوک خالیه
~من دیگه اومدم هیونگ خودم بچمو بغل میکنم
همه خندیدن و هوپی هیونگ پرسید
"م..میگم جیم.....
~هنوز نیومده هیونگ، یونگی یکم بیشتر کاراش طول میکشه
هوپی با ناراحتی گفت
"اها باشه
دیدم که کوک با اخم زل زده به جیمین
سریع بازوی جیمین رو کشیدم
+جیم...جیممم این دوست جدیدم جونگکوکه
با لحن دراماتیکی گفت
~اوه ته کی جای منو پر کرده
کوک با خنده گفت
_نه اون فقط همش منتظر تو بوده سلام من جونگ کوکم
~منم جیمینم خوشبختم
+بیاید بریم سر کلاس....جیم کلی چیز باید برات تعریف کنم
~بریم
همه بلند شدن و رفتیم سمت کلاس
لی رانگ اومد سمتمون
• او سلام جیمین خوش اومدی
~ممنون رانگ چخبر
•هیچی...او راستی معلم زبان از پله ها افتاد و پاش شکست این زنگ معلم نداریم ( دعای نصفمون روز امتحان:))))
همون لحظه منو جیم برگشتیم سمت هم...قطعا ذهنم رو خونده
+ اوکی رانگ مرسی
برگشتم سمت بچه ها
+ من و جیم برمیگردیم
و بعد دستشو کشیدم و رفتیم سمت پله ها همونطور که داشتم به کندن دستش ادامه میدادم
در پشت بوم رو باز کردیم و نشستیم پشت کانالای کولر و مثل عادت همیشگیم سرمو گذاشتم رو پاهاش
~بگو ته ته چیشده
+هیونگ کوکی رو دیدی؟
•جونگکوک رو میگی اره دیدمش خب....
+مینی فک میکنم ازش خوشم اومده
با کمی مکث پرسید
~ چی باعث شده همچین فکری کنی ته ته؟
_تو این دو هفته یه لحظه ام از ذهنم بیرون نمیره و همیشه هم پیشمه و خب من یه شب فک کردم که چرا کوکی همیشه تو ذهنمه و از فرداش ضربان قلبم حتی از روزای قبلم براش بیشتر شده بود.....
دستشو کرد تو موهامو گفت
~پس قلب تاتامون لرزیده....حالا چرا انقدر نگرانی؟
+هیونگ اسم کوک مساوی با وان نایت، همه میشناسنش اون هر دفعه با یکی قرار میزاره و فکر نمیکنم علاقه ای به منه بی تجربه داشته باشه
~میخوای من بفهمم؟
+فکر میکنی بتونی جیم؟
~ اره نگران نباش تلاشمو میکنم بیا بریم ته ته خیلی وقته اینجاییم
+باشه.... اع راستی جیم من اخر هفته برای المپیاد میرم سئول
~ عااا برای امتحانای اخر ترم برمیگردی؟
+نه فکر نمیکنم امتحان سراسری رو که مقام بیارم درصد هام برای مدرسه هم محسوب میشه و میخوام تا شروع سال جدید پیش چانیول بمونم و دانشگاهمو ثبت نام کنم....فکر نکنم دیگه برگردم اینجا
~پس من هر آخر هفته میام سئول تا مدارس تموم بشه و بعد کلا میام پیشت
+نمیخوام این همه تو راه باشی جیم
پوکر نگاهم کرد و گفت
~ته از بوسان تا سئول سه ساعت راهه تو هم که میری پیش چانیول این مدتو پس مشکلی نیست
+مرسی چیم....
~ساکت بچه... بریم
رفتیم سمت کلاس و من طبق معمول نشستم سرجام... میز اول...
منتظر بودم جیم بشینه پیشم ولی رفت پیش کوک و نام
کتابم رو در اوردم و شروع کردم به حل کردن تمرین هام......
kook pov
حوصلم بدون سر به سر گذاشتن ته خیلی سر رفته
این بچه سرگرم کنندس وخب روحیاتش اصلا به هیکلش و چهرش نمیخوره..... برای کسایی که روحیاتش رو ندیدن این یه چیز طبیعیه ولی برای مایی که روحیاتش رو دیدیم اون موهای فرش بیشتر کیوته تا هات....
اه گاد کاش امشب نرم بار واقعا... خسته شدم از اینکه هر شب زیر یکی بودم یا روی یکی....حالا فرقی نمیکنه.... نیاز به استراحت دارم
سرم و بلند کردم و دیدم جیمین داره میاد سمتم
~هی پسر چطوری؟
_مرسی خوبم همه چیز اوکیه
~خوبه...عا راستی ما زیاد اشنا نشدیم یکم برام از خودت بگو
_چیز خاصی ندارم من کوکم و اینکه یه سال از شماها بزرگترم ولی یه سال دیر مدرسه رو شروع کردم چون خیلی شیطون بودم
~اووو وضعیت رابطت چطوره؟
_تقریبا سینگل
~اوووو یعنی چی؟
_عا دارم رو یه دختر کار میکنم فک کنم بشناسیش لیا از همین کلاسه
~عا به تهیونگ چقدر نزدیکی
_دوست خوبیه میتونه به عنوان هیونگ روم حساب باز کنه
~اها.... اوکی خوشحال شدم کوک فعلا
چش شد...؟
_فعلا
رفت سمت ته و نشست کنارش
یکم بی حرکت نشست و دم گوش ته چیزی گفت
ته هم کمی بی حرکت موند ولی سریع بلند شد و دوید بیرون جیمین هم پشت سرش رفت
بعد از یکم منم نتونستم طاقت بیارم و از سره کنجکاوی مسیری که رفتن رو دنبال کردم
و رسیدم به پشت بوم.... پشت در ایستادم
+جیم....همینه همیشه، همیشه دست میزارم رو چیزی که کاملا اشتباهه
~یـ..یعنی انقدر دوسش داری ته ته؟ اه بیا بغلم
+من که کار بدی نکردم جیم نه؟ ، من فقط بهش علاقه مند شدم.....
~شاید باید یکم ازش دور بشی ته ته
+شاید جیم...شاید اما جیم،..... لیا خیلی خوشگله.... شخصیتش هم خیلی محکم و مغروره شاید به این خاطرهشت....این بچه کی وقت کرد بهم علاقه مند بشه که به خاطرم گریه هم بکنه؟
سریع برگشتم پایین و نشستم.
tae pov
+شاید جیم...شاید اما جیم،..... لیا خیلی خوشگله.... شخصیتش هم خیلی محکم و مغروره شاید به این خاطره....
~ساکت شو ته..... به من بگو تو چی کم داری؟ تو بهترین شاگرد این مدرسه ای....کم در روز از دیگران گل و شکلات میگیری؟
کم دوستت دارن؟ تو زیباتر از اونی پس تو چرا نباید محکم و مغرور باشی..... ساده نباش کیم تهیونگ نزار کسی از احساساتت استفاده کنه.... تو باید محکم و قوی باشی تا بتونی زندگی کنی...
فهمیدی؟ حالا هم اشکاتو پاک میکنی تو این هفته میری و به ذهنت استراحت میدی، فهمیدی؟
دستمو کشیدم زیر چشمام و اشکام رو پاک کردم.....
+باشه مین... حواسم هست
~الانم برو من یکم دیگه میام
+باشه...jimin pov
بعد از رفتن ته گوشیمو در آوردم و شماره ی چانیول رو گرفتم
~سلام چان چطوری دراز؟......____________________________
سلاممممم یوربون
این دومین کاره منه
امیدوارم ازش خوشتون بیاد، لطفا حمایتم کنید و اینکه
بوس به انگشتتون ووت یادتون نره
ماچ💋
YOU ARE READING
The Exiled Angel....
Fanfiction+بغلم نمیکنه :) من همیشه بغلم براش باز بوده ولی اون بغلم نمیکنه وقتی گریه میکنم بغلم نمیکنه وقتی میترسم بغلم نمیکنه اگه نباشم حتی نمیفهمه اون بغلم نمیکنه ، نمیبینه جلو چشماش جون بدم هم نمیبینه ببینه هم مهم نیست ستاره بی رحمه کوک _اره هست #teako...