part 12
دستمو انداختم دور گردن کوک و به پشت صندلی لم دادم
/اگه تا دو دقیقه ی دیگه نامجون نیاد باهاش کات میکنم من گشنمه
نگاهی به جلوش کردم که هوسوک هیونگ گفت
"جین غذات جلوته خب بخور
/دلم نمیاد بدون نامجون بخورم
لبخندی به قشنگی رابطشون زدم و به موهای کوک نگاه کرد که کنار گونم بود
بوی وانیل و کارامل....
چجوری همه چیزایی که بهش مربوطه اینطوری مجذوبم میکنه.....
& ته؟ تــــه؟!؟!
با صدای نامجون هیونگ به خودم اومدم
+او کی اومدی هیونگ
&از وقتی تو زل زدی به کوک
سرفه ای کردم و گفتم
+بخور هیونگ بخــــور کلاس داریم
سرم و بالا گرفتم که دیدم یونا بهم زل زده
+این چرا به من زل زده؟
همه بچه ها به تابلو ترین حالت ممکن برگشتن سمتش....
یونا پوزخندی بهم زد و دست دوستش و کشید ورفتن....
@این دیگه کدوم احمقیه؟
رو به یونگی هیونگ با بیخیالی گفتم
+اکس کوک
بعد دو دقیقه کوک از جاش بلند شد و گفت ببخشید من کلاسم داره دیر میشه میبینمتون
و روی موهامو بوسید و رفت......
به احتمال زیاد کلاسش خیلی دیر شده بود که اینقدر عجله داشت____________________kook pov
سریع رفتم قسمت پشت درختای دانشکده
که یکی پرید بغلم
*هومم بیبییی
نگاهی به اطراف کردم
*کی از شر اون پسره خلاص میشی
از خودم جداش کردم و گفتم
_یونااا چند دفعه بهت گفتم تو این موضوع دخالت نکن؟
تابی به گردنش داد و گفت
*اما اون تورو از من میگیره نمیخواااام
دستی به موهاش کشیدم بوسه ای روی لباش نشوندم
_نگران نباش عزیزم میدونی که دوست دارم.....فقط کسی نباید این وسط ناراحت بشه و آسیب ببینه... کارت درسته کوکـ..... شاید؟؟؟
دستشو گرفتم از در پشتی دانشگاه زدم بیرون......__________________________
شنیدم میخوای ووت بدی🍊🧡😗
![](https://img.wattpad.com/cover/312363605-288-k245686.jpg)
KAMU SEDANG MEMBACA
The Exiled Angel....
Fiksi Penggemar+بغلم نمیکنه :) من همیشه بغلم براش باز بوده ولی اون بغلم نمیکنه وقتی گریه میکنم بغلم نمیکنه وقتی میترسم بغلم نمیکنه اگه نباشم حتی نمیفهمه اون بغلم نمیکنه ، نمیبینه جلو چشماش جون بدم هم نمیبینه ببینه هم مهم نیست ستاره بی رحمه کوک _اره هست #teako...