part7
سرشو به سینم تکیه داد و گفت
_بیخیال یه جوری میگذرونیمش دیگه ته ته
منی که توش شوک کارش بودم به آسمون نگاه کردم
_اوو چرا قلبت انقدر تند میزنه ته؟
آروم باش تهیونگ اروم باش اون نمیدونه داره باهات چیکار میکنه
+نمیدونم چاکلت شاید به خاطر گشنگیه....
چرت و پرتی گفتم و ازش گذشتم
_چاکلت؟
+اوم خوردنی مورد علاقم
خنده ای کرد وگفت
_بیا بریم یه چیزی بخوریم
+بریم
بعد رفتن به ساب وی راه افتادیم سمت خونه
فک کنم اوضاع داره هموار میشه.....__________________________دوماه بعد
توی این دوماه کلی منتظر فرصت بودم، خودمو جمع و جور کردم
و الان امادم که بهش درخواست بدم
/ته آروم باش.... لعنتی شکست... قول دادی آروم باشی
به جین هیونگ و لیوان تو دستم که داشتم فشارش میدادم نگاه کردم
فشار رو کم کردم و زل زدم به لیوان....
/جیمین این الان سکته کرد؟
جیمین دستی جلو چشمم تکون داد و گفت
~ فک کنم هیونگ
برگشتم سمتشون
+شما دوتا همین الان تمومش کنید
من به همراه جین و جیمین و جون
چهار نفری نشستیم اینجا و منتظریم کوک بیاد
هوسوک و یونگی هم معلوم نیست کجا درحال فسادن
_سلام بچه ها ما اومدیم...
با استرس برگشتم سمت کوک و با دیدن دستای دور بازوش دستام افتاد کنارم
+س.. سلام کوک.. ا.. این کیه؟
_معرفی میکنم... دوست دخترم یونا
لبخند تلخی زدم
نامجون دهنشو باز کرد تا بهش بپره که دستمو گذاشتم رو دستش
_عزیزم این تهیونگ دوست صمیمیم و اینم نامجون و جین و اینم جیمین
لبخندی زدم و گفتم
+خوشبختم
» منم همینطور تهیونگ شی
لبخند دیگه ای زدم و گفتم
+ما تنهاتون میزاریم کوک
_اما چرا کجا میــــ.....
» خیلی ممنونم از لطفتون
با حرف یونا هممون پا شدیم و بعد پوزخند به یونا ازشون دور شدیم و چند تا میز دور از اونا نشستیم
~چرا بهشون زل زدی ته ته؟ این کارو نکن با خودت
لبخندی زدم و گفتم
+حقیقتا نمیدونم چند دقیقه ی دیگه چه اتفاقی میوفته جیم، به همین خاطر به قلبم اجازه دادم از چهرش تغذیه کنه....
&هی ته.... یه چیز هست که باید یادت باشه..... ما به این دنیا اومدیم تا درد و رنج بکشیم ولی این رنج چیزی نیست که تو به خودت بدی
+بیخیال هیونگ
بلند شدم و رفتم سمت در دانشگاه و بیخیال کلاس بعدیم شدم
رفتیم سمت سرسره ی عزیزم....
جای موردعلاقم.....
یاد حرف کوک افتادم
____________flash back______________اسممو تو گوشیت چی سیو کردی ته؟
لبخندی زدم
+هوممم زنگ بزن و ببین....
گوشیشیو برداشت و بهم زنگ زد
♡ma angel♡ is calling.....
_عاااا چرا بهم میگی فرشته؟
+چون به نظرم شبیه فرشته هایی
_نه اینطور نیست خجالتم نده
+از نظر من همینطوره
_اگه فرشته ای هم درکار باشه من یه فرشته تبعید شدم تهیونگ
+من توانایی به پا کردن یه سلطنت برای این فرشته تو تبعید رو دارم باور کن چاکلت
_ یاااا دیوونه:_)
____________flash forward_____________اشکی که از چشمم چکید رو پاک کردم
_هی؟!!
![](https://img.wattpad.com/cover/312363605-288-k245686.jpg)
YOU ARE READING
The Exiled Angel....
Fanfiction+بغلم نمیکنه :) من همیشه بغلم براش باز بوده ولی اون بغلم نمیکنه وقتی گریه میکنم بغلم نمیکنه وقتی میترسم بغلم نمیکنه اگه نباشم حتی نمیفهمه اون بغلم نمیکنه ، نمیبینه جلو چشماش جون بدم هم نمیبینه ببینه هم مهم نیست ستاره بی رحمه کوک _اره هست #teako...