9 : خرگوشی

130 28 22
                                    


_ از اونجایی که این‌ یه جور دعوت از طرف من بود خیلی خوشحال شدم که اومدی

جونگکوک با لحن مشتاقی گفت و همزمان با دست تهیونگ رو به سمت جایی که میز صندلی های چوبی به ردیف چیده شده بودند تا افراد بازدید کننده برای استراحت یا خوندن و مطالعه کتاب ها از اونا استفاده کند هدایت کرد .

لبخند درخشان روی لبهای پسر بزرگتر برای لحظه ای پاک نمیشد و پسر واقعا از جونگکوک بخاطر دعوت دوستانه اش متشکر بود چون فضای اونجا بشدت حس خوبی و آشنایی به پسر موقرمز میداد .

_ میتونی اینجا یکم منتظر بمونی تا برگردم ؟

تهیونگ درجواب جونگکوک سری تکون داد و وقتی پسر مو مشکی بین قفسه های کتاب ناپدید شد روی یکی از صندلی های چوبی نشست و مشغول بررسی بیشتر فضای کتابخونه شد !
دفعه اولی که پسر به اون کتابخونه رفته بود به فضای اون دقت نکرده بود و حالا متوجه شده بود که اون کتابخونه بیش از اندازه بزرگه و یه سالن مطالعه بزرگ هم توی طبقه بالا داره .

«شاید بتونم‌ از سالن مطالعه اش هم استفاده کنم»

چیزی بود که تهبونگ با خودش گفت و‌ به این فکر کرد چقدر خوب که حالا فضایی که برای انجام کار هاش میخواد رو دور از سر و صداهای جین پیدا کرده .

_ نظرت درباره یکم آبمیوه خنک چیه ؟‌

افکار تهیونگ با صدای آشنایی پراکنده شدن و تهیونگ به محض چرخوندن سرش با جونگکوکی مواجه شد که کنارش نشسته بود و قوطی آبمیوه رو به سمتش گرفته بود .

بنظر می‌رسید جونگکوک از گرفته شدن آبمیوه توسط پسر بزرگتر ناامید شده ولی درست لحظه که خنده روی صورتش به طرز مضحکی رو به اخم میرفت تهیونگ قوطی آبمیوه رو از دستش قاپید و با یه حرکت درش رو باز کرد .

_ انبه ؟ آلبالو نداشت؟

تهیونگ مثل پسر بچه ای که بجای کلوچه گردویی براش کلوچه نارگیلی گرفتن گفت و چشم های‌ براقش رو به جونگکوک دوخت

پسر کوچیکتر لبخند‌ ملیحی زد و قوطی صورتی رنگی که توی دست دیگه‌اش داشت رو به تهیونگ گرفت و باعث شد گل از گل پسر مو قرمز‌ بشکفه .

_ وای پسر تا این حد عاشق آلبالویی؟

تهیونگ در حالی که قلپ قلپ از آبمیوه اش می‌نوشید چشم هاش رو به نشونه تایید باز و بسته کرد و وقتی کل قوطی رو سر کشید نفس عمیقی کشید و گفت

_ واقعا به یه همچین نوشیدنی خنکی احتیاج داشتم ممنون خرگوشی

جونگکوک دهن باز کرد تا بگه " اوه خواهش میکنم " ولی وقتی کلمه خرگوشی خطاب به خودش بیان شد با چشمهای درشت شده و براقش به تهیونگ زل زد !

[𝘾𝙝𝙚𝙧𝙧𝙮 𝘽𝙡𝙤𝙤𝙢]Where stories live. Discover now