Jk's pov
من خیلی احمقم
جای تعجبی نداره که همه ازم متنفرنباعث شدم گریه کنه
فرشته زیبای من...
اشک میریختفقط بخاطر اینکه نمیتونستم
نمیتونستم کنجکاویم رو نگه دارم
راجب چیزی که دوست نداشت فضولی کردمازش پرسیدم،
"برای پدر و مادرت مهم نیست؟"تنها چیزی که تونست بین اشک هاش بگه
"اونا هیچوقت اینجا نیستن."مادرم در اتاقم رو میکوبید
سرم ضربان داشت
بخاطر نوشیدن های دیشبسرم فریاد کشید
"بلند شو تنبل لعنتی"
بخاطر اینکه هیچوقت هیچ کاری انجام نمیدماگه تنها میدونست...
|| 11:43 pm||
Kookie: کجایی؟
Tae: میرم سمت کافی شاپ
Kookie: .اونجا میبینمت
-ممنون، دوست دارم-:Tae
Send?
Yes[ ] No [x]Tae: اوکی، میبینمت
YOU ARE READING
Suicide Pact| translated
Fanfiction-Taekook- ده روز مونده قبل از اینکه زمانشون تمام شه؛ بخاطر یه پیمان خودکشی. *ترجمه شده Author: flirtyoongs