Day 2 | 2:44 a.m. |

136 20 0
                                    

Jk's pov

به خونه رفتم و قرص هامو برداشتم.
کانتر رو گرفته بودم و فشار میدادم، جوری که بند بند انگشتهام سفید شده بود.

به بازتابم توی آینه نگاه کردم
ظاهرم اشفته بود

دایره های سیاه زیر چشم هام
موهای شونه نشده

از همشون متنفر بودم

قرص هارو ول کردم روی کاشی های ترک خورده، به پراکنده شدنشون زل زدم، درحالی که پدرم رو نفرین میکردم...

"چجوری تونستی قبل از اخرین روز تنهام بزاری؟!"

روی زمین افتادم، میلرزیدم و سعی میکردم گوشیم رو پیدا کنم
نهایتا با تهیونگ تماس گرفتم...

"ته؟"

"بله؟"

"نمیتونم انجامش بدم"

"پس من هم انجامش نمیدم"

Suicide Pact| translated Where stories live. Discover now