Jk's pov
جوری دستم رو گرفته بود که انگار زندگیش بهش وابستس
وقتی که این واقعا مهم نبود.
خنده داره
مرگ اون رو نمیترسوند
ولی ترن هوایی چرا.منو رو برد سمت چرخ و فلک
که به آسمون نگاه کنیم و از آخرین روزهامون لذت ببریم
هیچ معنی ای نمیدادقراره به زودی تموم شه
پس چرا خودمون رو اذیت کنیم؟ با اینها؟
هرچند این جوری نبود که اون میدیدش.من رو به خودش نزدیک تر کرد و به ستاره ها خیره شد؛ درحالی که سیگار مشترکمون رو برمیداشتیم.
دود آسمون رو پر کرده بود
با اینکه من شونزده سالمه
و اون دوسال بزرگترتا خونه راه رفتیم
گفت وقتی رسیدیم میتونیم بنوشیم
از اونجایی که خانوادش خونه نبودنو همینکار رو هم کردیم
مست کردیم جوری که نمیتونستیم درست فکر کنیم
حرف های نامفهوم
محو بودن هرچیزینیمه شب خیلی نزدیک، کنارم دراز کشید
جوری که میتونستم بوی ویسکی رو از سمتش حس کنم
در همون حال زمزمه کرد
"نُه روز مونده"
YOU ARE READING
Suicide Pact| translated
Fanfiction-Taekook- ده روز مونده قبل از اینکه زمانشون تمام شه؛ بخاطر یه پیمان خودکشی. *ترجمه شده Author: flirtyoongs