2

535 74 8
                                    

کوک:خب....چی میخوای عسلم؟
مساورد:پیتزا ی سبزیجات و یه سیب زمینی بزرگ
کوک خنده ای کرد
کوک:سیب زمینی بزرگ؟
مساورد با کیوتی تمام سرش رو بالا پایین کرد
کوک:چقدر بزرگ؟
مساورد:اندازه ی بغل های گنده ای که میکنمت
سر تکون داد و به سمت پیشخوان رفت
یک پیتزای سبزیجات و یک همبرگر و دوتا سیب زمینی سرخ کرده ی بزرگ سفارش داد
به سمت صندوق رفت و حساب کرد
به پسرش رفت و دستش رو گرفت و سمت یه میز و صندلی رفتن
برای پسرکش صندلی مخصوص کودکان اورد و روی اون نشوندش
مساورد:ماما؟
کوک:جانم؟
-اده لب همو بوس تونیم ینی شی؟
کوک:خب یعنی اون طرفو خیلی دوست داری
-ینی سیولر و مونی همو خیلی دوست دالن؟
کوک:چطور مگه؟
-آخه وقتی داشتیم بازی میتلدیم هی لب همو بوش میتلدن بعدش که بهشون دفتم بس تونید سلم داد زدن و دیده باهام باشی نتلدن
کوک متعجب شد ولی بروز نداد
لبخند زیبایی تحویل پسر کوچولوی گربه ایش داد
کوک:بهشون محل نده دردونه ی منننن
لواشک رو فشار داد و گاز ارومی از لواش گرفت
همونجور که انتظارش و داشت هیچ عکس العملی از مسا نگرفت
به صورتش زل زد تا وقتی که غذا رو اوردن
مساورد با ذوق کودکانه ای دست هایش رو بهم میزد
-هولااااا هولاااااا گذا اومددددد
کوک سری به نشانه ی احترام برای کارشون تکون داد
پیتزای مساورد رو باز کرد و روی تمام تیکه هاش سس ریخت
در ظرف سیب زمینی ها رو باز کرد یکیش رو کنار دست خودش قرار داد و دیگری رو بغل دست خودش
کوک:نوش جوووووونتتتت




یه تیکه ی کوچولو آپ کردم جهت اینکه از محوی در بیام...حدودا یه ماه شده
از این به بعد طولانی آپ میکنم
ساری به خاطر محو بودنم

another side (S2 of another one)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant