همه توی اشپز خونه جمع شده بودن که راز هاشون رو برملا کنن
کوک:قرعه کشی میکنم نوبت به نوبت وقتی اسمتون در اومد هر کوفتی که ازمون پنهون کردید میگید....فهمیدیددددد؟؟؟؟؟
همه سر تکون دادن
کوک:خب.....نفر اول
دستش رو بین تکه های کاغذ تکون داد و نفر اول رو برداشت
کوک:نفر اول ایزاک خانه....
آیزاک سرش رو پایین انداخت و شروع کرد به صحبت کردن:خب...من...مساورد رو دوست دارم...ولی نه به اندازه ی داداشم...بیشتر از داداشم....خیلی خیلی خیلی خیلی دوسش دارم...خب یه جورایی میتونم بگم عاشقشم....و..خب..دیروز داداش چون دیر اومد تقصیر من بود
مساورد با شدت سر بلند کرد
_چ...چی؟نه...نهههه..اصلا به خاطر اون نبود...من پیش لیونا بودم...داشتیم شیر کاکائو میخوردیم
ایزاک با بغض نگاهش کرد:مگه بهت نگفتم نری پیشش
و با بغض اخم کرد
مساورد ریز خندید
_ایزی....بین من و لیونا هیچی نیست اون فقط دوستمه باشه؟!
#نباشه....
مساورد گونه ی ایزاک رو بوسید و در گوشش آروم زمزمه کرد:منم عاشقتم
ایزاک با چشمای قلبی به برادرش نگاه کرد و محکم بغلش کرد
کوک لبخند محوی زد
کوک:خب...معلوم شد...وایمیستیم تا ایزاک بزرگ بشه بعد گرگ هاتون معلوم بشه اگه امگا و آلفا بودید به مادر بزرگ بگید با هم جفتتون کنه
دوتایی با هم به مادرشون نگاه کردن:جدییییییی؟؟؟؟؟
کوک به معنای اره سر تکون داد
و نفر بعدی رو انتخاب کرد
+نفر بعدی خودمم...
+خب.....من هفته ی پیش فهمیدم حاملم...
و ما اینجا کل خانواده رو داریم که با هم گفتن:وات د فاکینگ فاککککک
+بزارید ادامه بدم...
نفس عمیقی کشید
+ولی از پله ها افتادم و بچه سقط_سقد؟شد...
تهیونگ و جین کوک رو بغل کردن
ته:چرا بهمون نگفتی؟
کوک:نمیخواستم ناراحتتون کنم
جین بوسه ای روی گونش گذاشت
جین:باید بهمون میگفتی عزیزم....اینجوری هفت تایی قصه میخوردیم
سیلور که بهش بر خورده بو معترضانه گفت:یاااااا ما چهار تا شلغمیم؟
مونلایت سرش رو روی شونه ی سیلور گذاشت:نه عزیزم شلغم نیستیم خیار چمبریم
و با موهای بلند و طلایی سیلور بازی میکردسلاااامممم
با عرض پوزش بسیاررر
خب
چخبر؟)
ببخشید دیر شدددد
دارم یه فیک دیگه مینویسم که کاپلش سکرته هارهارهار....
ادیتشو بزنم اپش میکنم:)))و فعلاااااا شیش تا پارتشو نوشتم...
اصن عالیه یونو؟))))
خب دیگه
فعلاااا
KAMU SEDANG MEMBACA
another side (S2 of another one)
Fiksi Penggemarخب زندگی جانکوکیمونو یادتونه؟ اگه نه بزارید یه خلاصه ازش بگم پسر الهه ی ماه دارای شش جفت و پسری خوشبخت و صد البته خجالتی میدونید نمیخوام بگم تو این فصل چه اتفاقی میوفته ولی بزارید بگم چی میشه اگه دختر های جانکوک عاشق هم باشند ولی وقتی بزرگ بشن ب...