400 64 20
                                    

همه توی اشپز خونه جمع شده بودن که راز هاشون رو برملا کنن
کوک:قرعه کشی میکنم نوبت به نوبت وقتی اسمتون در اومد هر کوفتی که ازمون پنهون کردید میگید....فهمیدیددددد؟؟؟؟؟
همه سر تکون دادن
کوک:خب.....نفر اول
دستش رو بین تکه های کاغذ تکون داد و نفر اول رو برداشت
کوک:نفر اول ایزاک خانه....
آیزاک سرش رو پایین انداخت و شروع کرد به صحبت کردن:خب...من...مساورد رو دوست دارم...ولی نه به اندازه ی داداشم...بیشتر از داداشم....خیلی خیلی خیلی خیلی دوسش دارم...خب یه جورایی میتونم بگم عاشقشم....و..خب..دیروز داداش چون دیر اومد تقصیر من بود
مساورد با شدت سر بلند کرد
_چ...چی؟نه...نهههه..‌اصلا به خاطر اون نبود...من پیش لیونا بودم...داشتیم شیر کاکائو می‌خوردیم
ایزاک با بغض نگاهش کرد:مگه بهت نگفتم نری پیشش
و با بغض اخم کرد
مساورد ریز خندید
_ایزی....بین من و لیونا هیچی نیست اون فقط دوستمه باشه؟!
#نباشه....
مساورد گونه ی ایزاک رو بوسید و در گوشش آروم زمزمه کرد:منم عاشقتم
ایزاک با چشمای قلبی به برادرش نگاه کرد و محکم بغلش کرد
کوک لبخند محوی زد
کوک:خب...معلوم شد...وایمیستیم تا ایزاک بزرگ بشه بعد گرگ هاتون معلوم بشه اگه امگا و آلفا بودید به مادر بزرگ بگید با هم جفتتون کنه
دوتایی با هم به مادرشون نگاه کردن:جدییییییی؟؟؟؟؟
کوک به معنای اره سر تکون داد
و نفر بعدی رو انتخاب کرد
+نفر بعدی خودمم...
+خب.....من هفته ی پیش فهمیدم حاملم...
و ما اینجا کل خانواده رو داریم که با هم گفتن:وات د فاکینگ فاککککک
+بزارید ادامه بدم...
نفس عمیقی کشید
+ولی از پله ها افتادم و بچه سقط_سقد؟شد...
تهیونگ و جین کوک رو بغل کردن
ته:چرا بهمون نگفتی؟
کوک:نمیخواستم ناراحتتون کنم
جین بوسه ای روی گونش گذاشت
جین:باید بهمون میگفتی عزیزم....اینجوری هفت تایی قصه میخوردیم
سیلور که بهش بر خورده بو معترضانه گفت:یاااااا ما چهار تا شلغمیم؟
مونلایت سرش رو روی شونه ی سیلور گذاشت:نه عزیزم شلغم نیستیم خیار چمبریم
و با موهای بلند و طلایی سیلور بازی می‌کرد











سلاااامممم
با عرض پوزش بسیاررر
خب
چخبر؟)
ببخشید دیر شدددد
دارم یه فیک دیگه مینویسم که کاپلش سکرته هارهارهار....
ادیتشو بزنم اپش میکنم:)))و فعلاااااا شیش تا پارتشو نوشتم...
اصن عالیه یونو؟))))
خب دیگه
فعلاااا

another side (S2 of another one)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang