جنی به مشاوره رفته بود
میخواست ازش در مورد دلیل حساس شدن روی دوستش سوال بپرسه..
مشاور نفس عمیقی کشید و در جواب جنی گفت:«عشق،میتونه این باشه..!»
جنی با جواب مشاور تعجب کرد و در کمال ناباوری با خنده گفت:«خانوم مشاور...ما فقط دوستیم رابطمون فراتر از این نیست دارین اشتباه میکنید»
مشاور نگاهی به جنی کرد و گفت:«در مورد این مسئله ای که تو گفتی،تنها گزینه ی روی میز عشقه،به گفته ی خودت تو قبلا حساسیتی روی دوستت نداشتی و این حساسیت تازگی پدیدار شده،خوب عشق هم خیلی یهویی خودشو نشون میده،وقتی فقط روی اون حساسی و وقتی کنار کس دیگه ای غیر از تو هست حسادت میکنی و عصبانی و ناراحت میشی،این یعنی عشق،یعنی تو فقط میخوای اونو برای خودت نگهش داری...!»جنی توی فکر فرو رفت..
هنوزم باور نمیکرد دلیلش عشق باشه..!
اون تموم مدت از بچگی تا الان فقط با لیسا دوست بود..
حالا چطور..
نمیتونست حتی تصورشو بکنه..!
باورش براش سخت بود..
رفت به یه پارک و یه خوراکی برای خودش خرید و شروع به خوردن کرد..
زوج های عاشق..دست در دست هم در کنار هم قدم میزدند..
باهم حالشون خوب بود و لبخند روی لب هاشون بود..دلش میخواست با لیسا باشه ولی اینو میدونست که اگه هم بخواد،نمیتونه باهاش باشه..
چون خانواده هاشون محال بود اجازه بدن و اگر هم میفهمیدن،براشون دردسر میشد..
نمیخواست هم لیسا و هم خودشو توی دردسر بندازه..
دلش برای لیسا تنگ شده بود ولی میترسید بره و اونو ببینه..
میترسید حسشو بهش بگه..
گیج و سردرگم بود و نمیدونست باید چیکار کنه..فعلا فقط میخواست حسشو پنهان کنه و اگه هم میتونه،اونو از بین ببره تا برای لیسا دردسر نشه..
چقدر این روزا برای جنی و لیسا سخت می گذشت..
جنی آرزو میکرد ای کاش این روزا تموم بشه و بازم برگرده به همون جنی سابق..سلام سلام..
این پارت کوتاه شد ولی دیگه چیز زیادی برای این پارت توی ذهنم نبود دیگه شرمنده :]
حمایت یادتون نره ووت کامنت فراموش نشه♡
ESTÁS LEYENDO
𝒇𝒐𝒓𝒃𝒊𝒅𝒅𝒆𝒏 𝒍𝒐𝒗𝒆
Fanficاین جرمه که ببینمت؟! این گناهه که بتونم فقط از دور نگاهت کنم؟!:) این گناهه که عاشقت باشم؟!