پارت26☆

3.3K 608 166
                                    

دیدن ضربه خوردن کسی که دلیل زندگیته فرقی با مرگ نداره!اون دردو حس میکنه اما تو طعم مرگ و میچشی چون حتی دیدن حال وخیمش تورو نابود میکنه اما انگار اونی که زجر میکشه خودتی ...
جونگ کوک بعد از سالها جنگیدن برای بدست آوردن عشقی که مال اون نبود به نتیجه دردناکی رسید
به واقعیت تناقضی که نشون میده هیج دردی بالاتر از درد عاشق شدن نیست،وقتی حسش کنی متوجه میشی که چیزی بالاتر از اون وجود نداره
جونگ کوک امروز بارها و بارها مرده بود ،میترسید بازم از دستش بده و دیگه فرصتی برای جبران کردن نداشته باشه اما این اتفاق نیفتاد ،شانس روی خوشش و به جونگ کوک نشون داد و بازم بهش امید بخشید تا برای بدست آوردن امگاش تلاش کنه
جیمینی که مثل فرشته ها تو اتاق خوابیده بود باعث آسودگی خیالش میشد ، با خروج دکتر از اتاق نفس راحتی کشید
_چیشد؟حال جی...یعنی حال ارباب و بچه خوبه ؟
نزدیک بود بازم حواس پرتی مسخره کار دستش بده خوشبختانه دکتر عمارت بهش مشکوک نشد

دکتر سری تکون داد
"بخاطر فشار عصبی اینجوری شدن من بهشون آرامبخش زدم باید بیشتر مواظب رئیس باشی اون همیشه خودشو تو دردسر میندازه

چه دردسری وقتی اون شخصا عامل دردسر بود ؟اگه دست خودش بود اونو تمام روز توی اتاق زندانی میکرد تا بیشتر از این به خودش صدمه نزنه اما ...اون قبلا با همین اشتباه پسر امگا رو از دست داده بود ،نباید دوباره اشتباه میکرد درس گرفتن از خطاهای گذشته گزینه خوبی برای درست کردن آیندشون بود
بعد سفارشات دکتر به آرومی وارد اتاق شد ،بعد بستن در پشت بهش تکیه دادو از همون فاصله به معشوقه ی خفتش نگاه کرد
زیبا بود ،درست مثل گلی که توی سرمای زمستان با مقاومت کافی خودشو به بهار میرسونه

تکیشو از در گرفت و سمتش رفت هر چی جلو تر میرفت جزئیات چهره فرشته گونش بیشتر توی ذهنش حک میشد ،برای جونگ کوکی که تمام این 4ماه و تنها به عکسای جیمین زل میزد کار سختی نبود
کم مونده بود صورت خودش و فراموش کنه چون تنها چیزی که جلوی چشماش بود انعکاسی از پسر روبروش بود نمیدونست اگه پیدا کردنش بیشتر از این زمان که برای جونگ کوک به بلندای چند سال بود طول میکشید چه بلایی سر خودش میاورد

کنارش روی صندلی نشست، وقتی از خواب بودنش مطمئن شد تصمیم گرفت نقابشو برداره تا بدون اون مزاحم پارچه ای بهتر بتونه صورت جیمین و ببینه

_ منو ببخش که نتونستم ازت محافظت کنم
لحن بغض آلودش حتی دل بی رحم ترین انسان روی زمین و آب میکرد اما حیف که جیمین توی رویاهاش قرار نبود شکسته شدن ،عشق گناهکارش و ببینه
شاید اگه بیدار میشد و اون و توی این وضعیت میدید بهش یه شانس دوباره میداد اما همه چی قرار نبود به این راحتی تموم شه
بخشش!صفت خوبی بود اما برای شخصی که لایقش باشه نه مردی که بارها و بارها بهش آسیب زده ،نه کسی که تمام یه سال گذشته رو با تحقیر کردن و شکستن قلبش گذرونده
جیمین بی رحم و سنگدل نبود اما بعضی افراد لیاقت تنبیه و مجازات و داشتن برای دوباره متولد شدن ،اون وقت بود که میشد یه تصمیم منصفانه گرفت

𝓼𝓽𝓪𝔂 𝔀𝓲𝓽𝓱 𝓶𝓮Where stories live. Discover now