grades

7.2K 263 8
                                    

تهکوک
اسمات خشن

دوباره به برگه های روی میز نگاه کرد به امید اینکه نمره هایی که با خودکار قرمز پررنگ روش نوشته شدن تغییر کرده باشن،اما خب همچین چیزی ممکن نبود.نمیدونست مشکل از کجاست،این ترم به معنای واقعی تمام تلاشش رو کرده بود،شاید سرجمع ۶-۷ساعت تو هفته نخوابیده بود.
-کلاس تمومه میتونین برین جونگ کوک تو بمون
همه ی دانشجو ها وسایلشون رو جمع کردن و با همهمه و سروصدا از کلاس بیرون رفتن،این پروسه چند دقیقه ایی طول کشید تا بالاخره کلاس خالی شد.نمیدونست چجوری باید این افتضاح رو توضیح بده،مطمئن بود استاد حرفش رو باور نمیکنه اگه بگه که تا همین ترم پیش شاگرد اول دانشکده بوده!
اونم مثل اکثر دانشجو ها روی استاد جذاب جدیدش«کیم تهیونگ»کراش زده بود و واقعا از گندی که همین ترم اول زده بود خجالت میکشید.
«نمره هات وحشتناکن...باعث سرافکندگیه که دانشجویی مثل تو وجود داره...تو اخراجی...کاش از اول میدونستم تا داخل کلاسم راهت نمیدادم»
اینا چیزهایی بود که جونگ کوک انتظار داشت تا بشنوه،اما استاد با آرامش پشت میزش نشست و با صدای بمی که کاملا با چهره اش همخوانی داشت گفت:
-بیا اینجا
با استرس کیفش رو برداشت و نزدیک میز استاد ایستاد.
-استاد من...
-ششش تو هیچی نمیدونی پس نباید توضیحی بدی درسته؟
پسر سرش رو پایین انداخت،راست میگفت واقعا هیچی نمیدونست.
-درسته؟
استاد ناگهان فریاد زد و باعث شد پسر با چشم های گرد شده از ترس بهش نگاه کنه و با صدایی که به زور به گوش میرسید جوابش رو بده:
-بله...درسته...ببخشید
مرد راضی از جوابی که گرفته بود از پشت میز بلند شد و با آروم ترین سرعت ممکن به سمت پسر قدم زد:
-میدونی چرا رد شدی؟
با نزدیک شدن استاد استرس پسر بیشتر شد،آب دهنش رو قورت داد و با صدایی که از ته چاه میومد گفت:
-نه
-چون من خواستم رد بشی
پسر با تعجب به استادش نگاه کرد،اما با دیدن چشم های مرد سریع روش رو برگردوند و دوباره به کفش های کانورس مشکی رنگش خیره شد.
-میدونم چقدر نمره هات برای خودت و پدرخوندت مهمن...
پشت سر پسر ایستاد و ادامه داد:
حالا دوتا راه داری یا با این نمره ها میری خونه و بلافاصله از خونه پرتت میکنن بیرون که در این صورت شانس درس خوندنت رو هم از دست میدی و احتمالن باید زیرخواب اینو اون بشی...
پسر از لحن حرف زدن مرد چندشش شد و کمی تو خودش جمع شد،مرد راضی از واکنش پسر پوزخندی زد،کمر پسر رو گرفت و تو گوشش آروم گفت:
-یا کاری که بهت میگم میکنی و من بالاترین نمره رو بهت میدم نظرت؟
پسر همینطور که به کفشاش خیره بود با دودلی زمزمه کرد:
-چکاری؟
مرد لیسی به گوش پسر که به شدت معذب شده بود و از خجالت گونه هاش رنگ گرفته بودند زد و با بیخیالی گفت:
-بیبی من باش،نمیتونی پیشنهادم رو به راحتی رد کنی وقتی میدونی که اون پدرخونده ی عوضیت تهش قراره به هر بهونه ایی بهت تجاوز کنه
پسر خودش میدونست که پدرخوندش چه تصورات کثیفی راجبش داره،حتی صدای نفس های تندش رو میشنید وقتی که کوک داشت حموم میکرد،حتی فکر کردن به اینکه اون پیرمرد عوضی پشت پنجره حموم داشت چه کار چندشی میکرد باعث میشد حال پسر از خودش به هم بخوره،اما انتخاب دیگه ای نداشت نمیتونست از خونه بره هیچ پولی نداشت و هیچ کاری هم از دستش برنمیومد که بخواد انجام بده.
مرد که از طولانی شدن جواب پسر کلافه شده بود فشاری به پهلوش وارد کرد:
-زودباش بچه من تا ابد وقت ندارم
-ق..قبوله
-خوبه
بلافاصله پیرهن پسر رو پاره کرد و گوشه کلاس پرت کرد.
-اینجا؟
پسر با ترس سمت مرد برگشت و پرسید،نمیخواست بچه های کلاس با شنیدن صدای ناله هاش ازش متنفر بشن،هرچند که اونا همین الان هم از کوک خوششون نمیومد.
اما مرد بدون توجه به به نگرانی پسر کت خودش رو هم درآورد و بعد سمت شلوار پسر رفت.
-اینموقع کسی این دوروبرا نیست منم نمیتونم تا خونه صبر کنم
به عضوش که در حال انفجار بود اشاره کرد،پسر نگاهش رو دزدید،حتی از روی شلوار هم سایز بزرگش مشخص بود.
مرد دوباره پسر رو برگردوند و روی میز خمش کرد،با هیزی به باسن سفید و توپر پسر نگاه کرد و با خشونت ضربه ی محکمی بهش زد که ناله پسر رو درآورد،روی زانوهاش نشست و سرش رو روبروی سوراخ پسر قرار داد،با ولع مشغول لیس زدن و مکیدن سوراخش شد و همزمان به ناله های پسر گوش میداد.
چون مطمئن بود که امروز صاحب پسر میشه همراه خودش لوب آورده بود،کمی ازش رو روی عضوش ریخت و پخشش کرد،عضوش رو روی سوراخ پسر تنظیم کرد و کمی فشارش داد.
-آی...آخ...آروم اولین بارمه
-معلومه که اولین بارته،هیچکس به جز من حق نداره بهت دست بزنه
اسپنک محکمی به باسن پسر زد که باعث شد بلرزه:
-فهمیدی
میدونست که نباید خیلی بهش سخت بگیره اما دیگه واقعا طاقت نداشت،پس سعی کرد فقط التماس های پسر رو ایگنور کنه،با یک فشار تمام عضوش رو تو پسر جا داد و برای پرت کردن حواسش شروع کرد به بوسیدن شونه ها و کمر پسر.
پسر با وارد شدن جسم بزرگی توی سوراخش هقی زد و بدون اختیار شروع کرد به گریه کردن:
-آی...نمیتونم...خیلی درد داره...درش بیار خواهش میکنم
مرد چند ثانیه صبر کرد تا پسر لااقل به سایز بزرگش عادت کنه و بعد ضربه هاش رو شروع کرد،از همون اول سریع و خشن!
-آیی...نه...بسه...تمومش کن...آخ...میسوزه...خواهش میکنم
پسر به تمام وسایلی که روی میز بودن چنگ میزد و سعی میکرد خودشو جلوتر بکشه،بلکه از درد و سوزش وحشتناک سوراخش راحت بشه.اما نمیدونست این تقلا کردنش ددی جدید و خشنش رو خیلی عصبی میکنه!
مرد به پهلوهای پسر چنگ زد و با خشونت به میز چسبوندش،پسر مطمئن بود که پهلوش قراره کبود بشه.
-پسرای خوب فقط برای ددیشون ناله میکنن،اما تو پسر خوبی نیستی پس منم ددی خوبی نمیشم
مرد با عصبانیت غرید.ساعد دستش رو روی پشت پسر گذاشت تا جلوی حرکت کردنش رو بگیره،با دست دیگش محکم جلوی دهن پسر رو گرفت و با اینکارش نفس کشیدن رو برای پسر تبدیل به یه چالش سخت کرد.دوباره ضربه های خشنش رو شروع کرد و اینبار حتی با سرعت بیشتری میزد که به پسر نشون بده چقدر میتونه بهش درد بده.
پسر مظلومانه گریه میکرد و به دست مرد چنگ میزد،تصمیم داشت اگه دستش رو کنار زد بگه«متاسفم ددی دیگه فقط برات ناله میکنم»و بعد با وجود تمام درد و سختیش فقط ناله کنه،تا شاید مرد ببخشتش و دست از عذاب دادنش برداره.اما مرد اونقدر محکم دهنش رو گرفته بود که هیچ راهی برای حرف زدنش وجود نداشت.
بالاخره بعد نیم ساعت مرد با آه بلندی توی پسر اومد،بدون اینکه ازش بیرون بکشه دستش رو از جلوی دهن پسر برداشت و به سمت عضوش برد و شروع کرد به مالیدنش.
پسر به خاطر اولین لذتی که تو اونروز بهش رسیده بود چشم های خیس از اشکش رو بست و لبخندی زد.کمی بعد تو دستهای مرد کام شد.
مرد عضوش رو از پسر بیرون کشید،پسر با حس خالی شدنش ناله ی بی جونی کرد و با بیحالی روی زمین نشست.
مرد دستمال کاغذی برداشت و بعد از تمیز کردن خودش بدن پسر رو هم تمیز کرد.
-میتونستم اجازه بدم ناپدریم بهم تجاوز کنه مطمئنم اینقدر خشن نبود
مرد کتش رو دور پسر انداخت،براید استایل بغلش کرد و به سمت صندلی چرمی گوشه اتاق حرکت کرد:
-میتونستی پسر خوبی باشی تا ددی مجبور نشه خشن باهات رفتار کنه
پسر مظلومانه به مرد نگاه کرد و مجبورش کرد حرفش رو پس بگیره.
-باشه بابا قول میدم دفعه بعدی آروم تر باشم
-دفعه بعد؟
مرد از حرکت ایستاد و به پسر نگاه کرد:
-چیه نمیخوایش؟
پسر با خجالت سرش رو تو گردن مرد پنهان کرد:
-میخوامش
درخواستی داشتین بگین حتما مینویسم
ووت و کامنت یونو

🔞bts oneshot🔞Where stories live. Discover now