fucking bar

6.8K 198 11
                                    

کاپل:سکرت
ژانر:ددی کینک اسمات
بادیگارد کنار در ماشین ایستاد و بعد از آنالیز اطراف با نگاه در ماشین رو باز کرد،مرد با آرامش خاصی از ماشین پیاده شد و به سمت ورودی بار راه افتاد چهار بادیگارد اطرافش حرکت می‌کردند که مبادا کسی از نزدیکش رد بشه.
بدون کوچک‌ترین توجهی به افرادی که جلوش خم و راست میشدند وارد اتاق مدیریتش شد و پشت میز مربعی شکل وسط اتاق نشست.
به جز اون میز و چهار صندلی فلزی دورش هیچ چیز دیگه ای توی اتاق وجود نداشت،شاید چون اون هیچوقت اینجا نمیومد مگر اینکه بخواد بازی کنه و فقط برای سرگرمی خودش یکنفر رو بیچاره کنه.
البته این تقصیر اون نبود،اون هیچکس رو مجبور نمی‌کرد،تمام افرادی که روبروش مینشستن خودشون طمع داشتن،اما در نهایت همه شکست می‌خوردند.
پیرمردی که این دفعه اونجا بود بالای شصت سال داشت،اما ظاهر مرتب و اتو کشیده‌ش باعث میشد جوون تر نشون بده.پشت سر پیرمرد یک پسر جوان و یک بادیگارد ایستاده بودند.
حدود نیم ساعتی میشد که اونجا معطل شده بودند این رو از رو کلافگی پسر میشد فهمید،
اما کسی اعتراضی نمیکرد،
جراتش رو نداشتن!
پیرمرد میدونست تا اون مرد اجازه نده نباید حرف بزنه پس در سکوت به حرکات مرد نگاه کرد و منتظر شد تا بازی شروع بشه،مرد سرش رو با اقتدار بالا گرفته بود اما چشمهاش فقط به کارت های پاسور که با آرامش بین دستهاش جابجا میشدن نگاه می‌کرد.
بدون اینکه نگاهش رو از روی کارت ها تکون بده گفت:
-می‌خوام کل باندم رو باهات شرط ببندم
این نشانه‌ی خوبی نبود و پیرمرد رو خیلی ترسوند. کل باند اون چیز کمی نبود!
حتی افراد معمولی هم اون رو میشناختن،
و صد البته ازش میترسیدن!
ارزش اون باند از هرچیزی توی دنیا بیشتر بود و پیرمرد حتی اگه جونش رو میذاشت به گرد پاش هم نمی‌رسید،
چه برسه به اینکه بخواد چیزی رو همسنگش پیشنهاد بده!
-قربان من فقط یه کلاب دارم چیز بیشتری نیست
مرد همونطور که کارت ها رو پخش می‌کرد،با لحن سرد اما مطمئنی گفت:
-اون پسر رو بذار وسط
پیرمرد راضی از اینکه اون مرد چیز دیگه ای ازش نخواسته کارت هاش رو از رو میز برداشت،
با خوش خیالی فکر میکرد مرد از بقیه دارایی هاش،
که فقط توی چند تا ساختمان در حال ساخت و یک گی کلاب ذنجیری خلاصه میشد،خبر نداره.
مشغول چیدن ورق ها شد و زمزمه کرد:
-قبوله
اگه میبرد نه تنها خودش و خانوادش بلکه تمام اطرافیان و حتی خدمتکارهاش هم تا چندین نسل بعد کاملا تامین میشدن و اگه میباخت...
خب این چیزی نبود که براش اهمیت داشته باشه،
اون دختر بزرگترش رو هم تو شرط بندی به یه معتاد آمریکایی باخته بود و چند سالی میشد که ازش خبری نداشت.
پسر مظلومانه به کارت ها نگاه می‌کرد و تمام توانش رو گذاشته بود رو اینکه خوشبین باشه و به پدر بی رحمش اعتماد کنه،با اینحال لایه شفافی از اشک روی چشمای مشکیش رو گرفته بود دیدش رو کمی تار میکرد،
خیلی پاک تر و بی گناه تر از این بود که زیر دست همچین آدم هایی گیر بیوفته.
تنها گناه این بود که تو زمان و مکان غلطی به دنیا اومده بود،
البته میشد این رو گناه خودش به حساب آورد!
در واقع اگه تصمیم با اون بود شاید همراه مادر و خواهرش به یک جزیره دور افتاده میرفت،
جایی که آب و هوای عالی و معتدل داشته باشه،
نه خیلی سرد...
نه خیلی گرم...
حد وسط!
برای زندگیش هم همین رو میخواست،حد وسط!
هیچوقت پول کثیف پدرش و امثال اون رو نخواسته بود و به این دلیل به خودش افتخار میکرد.
ته دلش یه حس کمرنگ اما مطمئن میگفت قراره مثل خواهرش یه برده باشه و تا آخر عمرش تو عذاب زندگی کنه.
نه اینکه تا اینجای زندگیش تو رفاه و آسایش بوده،نه...
ولی به هرحال شبا راحت میخوابید و هرلحظه که ناراحت میشد جایی رو داشت که بهش پناه ببره...
آغوش مادرش.
بالاخره بازی رو به اتمام بود،
آخرین کارت ها رو روی میز انداختن...
کینگ در مقابل آس...
و تمام...
باخت
پیرمرد پسرش رو باخت
و پسر تمام زندگیش رو.
سد اشکاش شکسته شد و سینه اش از شدت فشار میسوخت اما جرعت نمی‌کرد هق بزنه.
از بچگی فقط فهمیده بود که برای آدمای قدرتمند،که پدرش هم جزو اون دسته به حساب میومد،کوچکترین مزاحمتی ایجاد نکنه،وگرنه بد میبینه...
حتی اگه اون مزاحمت به اندازه صدای گریه هاش کوچیک باشه!
زانوهاش سست شدن و نزدیک بود بیوفته که یکی از بادیگاردهای مرد گرفتش.
پسر حتی اون بادیگارد رو نمیشناخت اما تو اون لحظه این چیزی نبود که بهش اهمیت بده...
فقط حس می‌کرد قلبش بدجور درد میکنه،
حس میکرد کسی قلب کوچیکش رو تو مشتش گرفته و داره فشار میده...
اونقدر فشار میده که رگاش پاره بشن و بافت هاش از هم بپاشن،
پس فقط سرش رو زیربغل مرد پنهان کرد و بی وقفه اشک ریخت.
اصلا به این فکر نمیکرد که کسی که به آغوشش پناه برده با کوچک ترین اشاره ای از طرفش اربابش میتونه به دردناک ترین روش ممکن زجر کشش کنه.

🔞bts oneshot🔞Where stories live. Discover now