Part 30

189 36 1
                                    

بک

امروز روزه متفاوتی برام بود، نمی دونم ولی حس میکنم دلتنگشم
.
.
شایدم ناراحت، هر چی که هست از غمِ پنهانی که به سمتم هجوم آورد بی هوا از خواب پریدم...
چند وقته درستو درمون نمی خوابم.
به نفس نفس افتادم... سنگینیِ عمیقیو روی سینم حس می کنم.
این غم منو از پا در میاره.
امروز باید می رفتم دیدنه کای...فقط یه نشون از چان...یه نشون...
خدایا

یعنی آدرس رو بهم میداد؟!؟
نمی دونم من تلاشمو می کردم
این تنها امیدمه...
اگه نشه
نمی دونم ...
بیخیال میشم
شاید...؟
اوف

تلفنمو‌ روشن کردم و به عکس چان خیره شدم
اون چشمهای نافذ، اون قیافه همراه با جذبه...

چطور پشتِ تمام اینها یه پسره شکننده قرار داره؟! باورم‌ نمیشه...

چان ظریفو شکننده است...مثله یه الماس که از بیرون سفت و باوقارِ ولی از درون با یه تلنگرِ کوچیک میشکنه.

باورش برام سخته حتی شاید عجیب، دنیا جای پیچیده ایه، وجودِ آدم‌های که سختی هایِ زیادیو تحمل میکنن، اونا رازهایِ زیادیو با خودشون حمل می کنن.
مثلِ من...!
اشتباه کردم، اینو عمیقاً حس می کنم، این روزا بیشتر از قبل به کارام فکر می کنم،

پشیمونم
از تصمیم های زودگذری که بدون فکر می گیرم

پشیمونم
شاید از عشق های اشتباهی که سر راهم میان، از شخصیتِ بی عرضه ای که واسه خودم ساختم...از افکارم پوچم، علایقم... تصمیماتم، خودم...زندگیم، تولدم
پشیمونم...از تک به تکشون

از کاری که با چان کردم، ولی قلبم آرومو قرار نداره، موندم می‌خوام برم بگم چی؟!
برم بگم ببخشید ؟!
ببخشید که چشام رامت شد
ببخشید که قلبم بی جنبه ام عاشق شد!.
که هر بار دیدنت تو دلم آتیش بازی راه افتاد
که دلم خواستت واسه خودش، خریت کردم بی فکر مسخره ترین راهو انتخاب کردم، من به هیچ جا بند نبودم...انگیزه ای نداشتم، بین زمینو هوا معلق بودم...
تو منو نمی دیدی چان، تو احساساتمو درک نمی کردی،

حتی الانم هرچی اسمونو ریشمون ببافم درکم نمی کنی، حس می کنی من یه آدمِ کثیفو هوس رانم که مدام دنباله فرصت بودم تا شیرینیِ تنتو با تمامِ وجودم لمس کنم.

باورت نمیشه چان
ولی عاشق شدم
عاشقه همه چیت
معمولا دیر عاشق میشم
من برخلافت تو سفتم ...سختم ...چرا تو آنقدر شکننده ای، چرا ازم ترسیدی؟!
هزارتا سوال تو سرم چرخ می خوره که جوابشو نمی دونستم.

خسته ام
شایدم بدشانس، چرا سهمم از زندگی مدام تباهیِ؟!
تو عاشقِ کریسی نه؟!
اون چی داشت که من ندارم؟! چرا من نه؟!
چرا یه بار دیده نمیشم؟!
چرا همیشه نفر دومم؟!
چرا دل دادم به آدمٓ اشتباهِ زندگیم، دلم نمیاد...اصلا
نمی دونم باید بهت بگم اشتباهی یا نه؟!

Du hast das Ende der veröffentlichten Teile erreicht.

⏰ Letzte Aktualisierung: Oct 01 ⏰

Füge diese Geschichte zu deiner Bibliothek hinzu, um über neue Kapitel informiert zu werden!

Love is the reason for lifeWo Geschichten leben. Entdecke jetzt