part 14

210 39 71
                                    

صداهاي ارومي رو اطرافش ميشنيد ولي چشمهاش درد ميكرد سعي كرد چشمهاشو باز كنه ولي نور روشنه وحشتناكي باعث شد دوباره ببنده قفسه سينش درد ميكرد نمي دونست كجاست اخرين تصويري كه يادشه تو ماشين بود پاش گير كرده بود در نمي امد به زور پاش رو ازاد كرد و از ماشين پريد بيرون ولي از شانس بدش رويه قفسه سينش فرود امد و صدايه شكستنه استخوانهاشو كامل شنيد و بعد انفجار ماشين ....درده وحشتناكي داشت ولي تصوير سهون ،كريس،وكاي از جلويه چشمهاش كنار نميرفت
يادشه خداروشكر كرد كه زود از ماشين امد بيرون ...درد داشت وحشتناك
دود همه جارو گرفته بود سرش زير بازوش مخفي كرد و از درده زياد كم كم چشمهتش بسته شد ديگه يادش نيومد...
دوباره سعيدكرد چشمهاشو باز كنه اروم اروم ...باز كرد و به اطراف نگاه كرد تشنش بود ....درد داشت ...دلش براس سهون و كريس و كاي تنگ شده بود ...حس ميكرد سالهاست رويه تخته بدنش خشك بود تحمل خوابيدن رو نداشت هيچوقت تحمل خوابيدن رويه تخت رو به زور نداشت كمي سرش رو چرخوند و چند پرستار رو دورتر ديد خواست دستش رو بلند كنه و ماسك رو برداره كه نتونست دستش درد ميكرد سنگين بود انگار يه تن وزنه رويه دستشه ...دسته ديگش به سرم وصل بود كلافه اروم پاش رو بلند كرد و ضربه هايه پي در پي به تخت زد كه توجه پرستاري رو به خودش جلب كرد كه داره نزديك ميشه پرستار با لبخند بهش نگاه كرد
پرستار:زيبايه خفته بلاخره بيدار شد چطوري درد نداري؟!
قبل از اين كه منتظره چانيول باشه رو كرد به پرستاره ديگه و گفت دكتر پارك رو صدا كنيد بگين زيبايه خفتش بيدار شده...و بعد خنديد
چانيول متعجب از كلمه اي كه دو بار پرستار به اون نسبت داده با سر اشاره كرد كه ماسك رو از روي صورتش برداره پرستار هم با لبخند ماسك رو كنار زد و چانيول شروع به صرفه كرد..
پرستار :اوه خيلي تويه دود بودي صرفه هات طبيعيه ...درد داري؟چيزي لازم نداري؟
چانيول:درد دارم خيلي زياد ....دستم ...دستم سنگينه ...چرا چرا نمي تونم تكونش بدم ....
پرستار:دردت رو الان دكتر مياد بهت ميكن ميده ،و دستت هم شكسته و گچ گرفته مي توني بلندش كني ولي به خاطره ضعفه بدنت احتمالاً برات سنگينه
چانيول سر تكون داد و درباره گفت:من تشنمه ....(صرفه)
پرستار دستمالي برداشت و با اب نم دار كرد و به سمت لبهاي چانيول گرفت و روش كشيد و گفت :شرمنده ام فعلا نمي توني آب بخوري ...بزار دكتر ببينتت كم كم هم آب ميخوري هم غذا
راستي تو سه تا دوست داري كه بيشتراً اينجان البته جديداً شدن پنج نفر و اين چند روز مارو كشتن كه ببيننت ولي تو بيهوش بودي
چانيول:چقدر...چقدر بيهوش بودم؟!
پرستار :حدوداً يك روزو خورده اي خيلي عمله سختي داشتي ...چشم هات كه باز شده زيبا تري ...دكتر كه شيفتت شده و باعث شده همه شيفته تو بشن ...اوه دكتر امد ...بهترين دكتر اينجا شيفته تو شده اينجا خيلي معروفي معشوقه دكتر پارك جي مين ...

چانيول انقدر درد داشت كه به چرت و پرتاي پرستار گوش نده چشم هاش رو بست كمي فشار داد كه كنار گوشش صدايه مردي رو شنيد
جيمين:اوه زيبايه خفته من بيدار شدي...؟نمي دوني چقدر ترسوندي مارو فكر كرديم رفتي كما...حالت چطوره نمي خواي چشم هاتو باز كني ...
چانيول چشم هاشو باز كرد و به دكتر خيره شد خيلي جون بود شايد هم سنه خودش شايد هم كمي بزرگتر زيبا بود و ظريف
ناخوداگاه وقتي لبخند دكتر رو رويه خودش ديد لبخندي زد كه باعث شد قفسه سينش درد وحشتناكي بگيره و صدايه اخش بلند شه دكتر به سمتش خم شد و موهاش رو به طرز عجيبي نوازش كرد كه باعث شد از تعجب دردش يادش بره و با چشمهايي كه دو برابر بزرگتر از قبل بود به دكتر نگاه كرد
جيمين:قفسه سينت شكسته و هر تكونه كوچيكي درده وحشتناكي داره تو اي سي يو هستي حدوداً بهتره دو روزه ديگه هم اينجا باشي بعد به بخش منتقل ميشي مي توني دوستاتو ببيني البته ساعت ملاقات ميتوني از پشته شيشه نگاهشون كنيدو صحبت نه برات خوب نيست سعي كن خيلي حرف نزني يكسري ازمايشها و عكس برداري ها رو داريم كه الان ميريم انجام بديم بعدش بايد يه سينه بنده دردناك و محكم تر رو ببندي كه وحشتناكه ببخشيد دلربا بعد از ازمايشها بهت مسكنه قوي ميدم و غذاو البته اب خيلي بهش نياز داري نه...لبخنده پر رنگي زد و بيشتر به اون پسره زيبا نگاه كرد زيبا بود ولي غمگين اينو از چشمهاش ميديد و دلش ميخواست بدونه چرا مثل خودش كه غمه روحش رو تويه شيطنتش مخفي كرد بازم ياده اون روزه نحس افتاد و لرزه اي به بدنش نشست سرش رو تكون داد و تو اطلاعات پزشكي علائم چانيول رو ياداشت كرد كمي ارومتر كه شد برگه ها رو به تخت اويزون كرد و به سمتش رفت دستش رو بدونه مقدمه گرفت
و گفت: اگه ميشد دردت رو كم كنم يا حتي به خودم بدم و تو كمتر درد بكشي اين كارو ميكردم ولي ...ولي بعضي وقتا در توانم نيست و از اين موضوع متنفرم ....ميدوني من عاشقت شدم تو خيلي زيبايي و وقتي چشمهاتو باز كردي زيبا تر هم شدي من مشتاق ديدن اين چهره با چشم هايه باز بودم خيلي ساله منتظرت بودم
اين دو روز خيلي باهات دردو دل كردم دلم اميدوارم سرت رو درد نياورده باشم البته تو يادت نيست نه
چانيول با تعجب به دكتر نگاه كرد و سرش رو به دو طرف يعني نه تكون داد دخترهاي زيادي بهش ابراز علاقه ميكردن ولي يه پسر اونم دكتر براش عجيب و تازه بود ولي يه حس خوبي هم بهش ميداد تعريف از زيبايي هميشه ادم رو خوشحال ميكنه و اين دكتر ادمه عجيبي بود ولي دوست داشتني تعريف هاش نگاهه خيرش حالش رو بد نمي كرد حس خاصي نداشت مثل كريس ... دلش رو نمي لرزوند كه البته اشتباه بود ...لعنتي كريس دوسته دوست يه دوسته خاص ...هزار بار با خودش تكرار كرد اين دكتر خاص نبود ولي مثل كاي يا سهون عزيز بود براش نمي دونست چرا شايد اين شروعه يه دوستيه تازه است و شايد يه دوسته قديمي كه گمش كرده نمي دونست ...
كمي سرخ شد و با درد سرش و خم كرد تا از نگاه خيره دكتر مخفي بمونه ولي جيمين فهميد لبخندي زد و موهاش رو بهم ريخت اون شوخ بود ولي واقعا يك كشش خاصي به اين پسره زيبا داشت اين دو روز از بعده عمل هر روز ميومد و بهش سر ميزد و تايم هاي خلوته بيمارستان مينشست كنارش و تا صبح دردو دل ميكرد تايم استراحتش ...!
جيمين تنها بود زياد كار ميكرد ادم شوخي بود و همه دوسش داشتن ولي يه اتفاقه تلخ در گذشتش باعث شده بود حتي به كساي كه مثل دوست كنارش ميان و بهش نزديك ميشن هم حس خوبي نداشته باشه و براش ترسناك باشن ولي چانيول نمي دونست وقتي تو اتاقه عمل هم ديدش حس ارامش داشت عجيب بود تا به حال اين حس رو نداشت احساسه امنيت ،انگار هزار ساله ميشناستش كه البته ميشناختش به اندازه هزار سال از بچگي اون اتفاق نحس چان منجيش بود قهرمانش با تمامه ضعيف بودنش ترسو لوس بودنش اونروز نجاتش داد و باعث شد جيمين عاشقش بشه از بچگي بعد يه اتفاقي اونارو از هم دور كرد بعدها فهميد خواننده شده ازدواج كرده بچه داره تا اون اتفاق و بعدم گمش كرد ديگه نديدش چطور نشناختش سهون هم نشناختش عجيبه...
چانيول دوست خيلي قديمي بود و اين عشق از بچگي با جيمين بود ولي فعلا سكوت كرد وقتش نبود كه لو بده چانيول بايد خودش ميشناختش...
به چانيول نگاه كرد وبه لبخند و همچنين به چاله گونه شكل گرفته زيباش نگاه كرد و زيبايش رو تحسين كرد به زخم هاي رويه صورتش نگاه كرد اين چند روز خودش روي اين زخم ها دارو ميزد تا جاش نمونه خيف بود اين زيبايي با خط هاي زخم پر بشه جيمين عادت داشت به بيماراش اهميت بده و براشون وقت بزاره ولي چانيول فرق داشت لبخند زد ...زخمها نسبت به روز عمل كمتر شده بود ....شايد بايد باور ميكرد عاشق شده خنديد
به سمته پرستار چرخيد و گفت
جيمين : دلربا رو اروم حركت بدين بايد چندتا ازمايش ازش بگيريم
پرستار لبخندي زد وسر تكون داد و كمك كرد تا چانيول رو از رويه تخت بلند كردن و رويه تخت هاي چرخدار گذاشتن تا حركتش بدن و جيمين پشت سرشون حركت كرد مثل هميشه ميخواست تمام ازمايشهارو كنار بيمارش باشه مخصوصا اين بيمار كه كمي قلبه ترسيدش رو تكون داده بود و البته چانيولي كه هم متعجب بود هم از اين همه ابراز احساسات بي پروا خجالت زده بود و هم كمي براش عجيب و جذاب بهت زده به صورت دكتر نگاه ميكرد چان بعد از شكست و خداحافظي از دنيايه خوانندگي و اتفاق هاي تلخه زندگيش ديگه احساس زيبا بودن و و مردم رو شيفته خودش كردن فاصله گرفته فكر نميكرد ديگه بين مردم جذاب باشه و كسي به سرعت عاشقش بشه حس عجيبي داشت مثل همون حس هايي كه وقتي به عنوان خواننده از بين طرفدارهاش رد ميشد و اونها بهش ابرازه علاقه ميكردن و از زيبايش تعريف ميكرد بهش دست ميداد فكراشفته و دكتر مرموزه عاشق باعث شده بود كمي دردش رو فراموش كنه البته فقط كمي به خودش قول داد سر فرصت حتما از دكتر دليل اين حرفها و عاشق شدنه عجيب و يهوي رو خودش رو بپرسه بدجوري باعث كنجكاويش شده بود و البته حس بدي بهش دست نميداد بهش حس اشنايي رو ميداد شايد قبلا ميشناختش ...
.
.
.
بكهيون از ديروز كه مرخص شده بود حالش بهتر بود تنفش بهتر شده بود نگرانه چانيول بود و همراه كريس و سهون و همچنين پسري كه متوجه شده بود اسمش كايه پشت دره icu
كاي حرص رو در نياور مدام گريه ميكرد ابراز دلتنگي ميكرد مثل كريس كه حس اون هم براي بك مبهم بود كي انقدر با چان صميمي شده بود كه حالا براش گريه كنه عجيب بود و اين علاقه به چانيول رگ حسادتش رو پرنگ كرده بود از كريس كمي مطمعن بود اون چندين سال رويه سوهو كراشش كه نه علناً عاشقش بود ولي با اين كه الان كمي شك داشت مطمعن نبود از وقتي چانيول امده بود كريس از سوهو فاصله گرفته بود ديگه سمتش نمي رفت حتي قبل از اين اتفاقها سوهو تو يه ماموريتي كمي زخمي شد كريس اصلا واكنشي كه قبلا داشت و شركت و زمان و زمان رو بهم ميريخت نكرد اصلا عكس العملي نداشت هيچ و حتي فرداش كه سوهو به شركت برگشت و بچه ها دورش كردن حتي چانيول براش ابراز نگراني كريس كريس بيخيال رويه صندلي نشسته بود و قهوه ميخورد كه باعث شده بود سوهو جا بخوره ...سوهويي كه اصلا اين رفتارهايه كريس طره اي براش اهميت نداشت ولي بك بك ميدونست درسته سوهو بدش مياد و ذره اي براي كريس و احساساتش اهميتي نداره ولي از دوست داشته شدن از سر زبونها بود از اينكه به همه بگه چقدر ادمه كول و خوشگليه كه كسي اين همه سال عاشقشه و هزاران دختر و پسر و شيفته خودش كرده احساس غرور ميكرد سوهو مغرور بود خود پرست بود و وقتي اين توجهات رو از ادمها نميگيره البته كمي فقط كمي تعجب ميكرد ولي براش مهم نبود هيچوقت هيچكس...
بك مطمعن بود احساساته كريس عوض شده  ولي نميخواست بهش بال و پر بده فعلا وقته فكر بهش نبود كريس دوسته قديميش بود و فهميدن حس و حال و علاقش خيلي راحتر از اين كاي مرموزه غريبه بود كايي ترسونده بودتش از احساساتش و حرفهاش معلوم بود هر دو پسره ديگه خوب ميشناسنش حتي كريس گفت اگه انقدر بي قراري و گريه كني چان ناراحت ميشه ....
كاي كي بود ...كاي براش ناشناخته بود واقعا اون كي بود ...معشوقه...؟!دوست؟!
اينهمه علاقه و گريه ابراز دلتنگي ....ميتونست قسم بخوره حتي از سهون هم بيشتر بي تابي ميكرد البته هم پاش هم كريس بود كه مي تونست قسم بخوره هيچ وقت اين حالت و نگراني رو ازش نديده هيچ وقت
البته بك نمي دونست اون واقعا هيچ چيز نمي دونست نه داستان كاي رو نه شناخته درستي از سهون داشت نه حتي كريس كه فكر ميكرد چندين ساله دوست و رفيقشه كاي ادم احساساتي بود چانيول رو خوب ميشناخت دردش رو حس ميكرد اون علاوه بر محكم بودش خيلي لوس بود چانيول از يه سردرد يا يه درد دسته ساده گريه ميكرد و كلافه ميشد انقدر كه بايد بهش مسكن ميزدي يا ميبردي كلينيك و بهم سرم ميزي ...البته فقط اين نبود ... كاي علاوه بر درد چانيول ...درد و غمه سهون هم ميكشه اخه مي دونه سهون همه چيزو تو خودش ميريزه دم نميزنه چان با يه سر درده ساده و گريه و بي قراري هاش سهون رو ديوانه ميكرد انقدر تو خودش ميريخت و دم نميزد كه تو هم كلينيك حالش بد ميشد و بايد بهش سرم ميزدن ميدونست الان كه اينجا ساكت نشسته و به شيشه icu ذول زده تو دلش چه غوغايه فقط ميخواد محكم باشه فقط ميخواد چان و ببينه  ...
.
.
.
پرستاري از بخش icu خارج شد و كريس با سرعت خودش رو بهش رسوند تا از وضعيت چانيول مطمعن بشه مي ترسيد كه بهوش نياد ...كما...!
كريس:حال...حاله چانيول...خوبه (تمام بدنش و صداش مي ترسيد)
پرستار لبخندي زد مگه مي تونست اون پسري رو كه دكتر پارك شيفته و ديونش شده رو نشناسه
پرستار سري به عنوان مثبت تكون داد و با لبخند گفت :نگران نباشيد بهوش امده اون مهمونه ويژه ماست دكتر پارك جيمين شيفتشه و نميزاره حالش بد شه الان رفته برايه عكس برداري و يه سري ازمايش ساعت ملاقاته icu بياد پرده ها كنار ميره مي تونين ببينينشون از پشته شيشه اون زيباي خفته بيمارستان رو
كريس كه كمي حالش بهتر شده بود بدون اينكه متوجه باشه پرستار باز هم به چان گفته زيبايه خفته و شيفته ...سري تكون داد و تشكر كرد
ولي بك كه اين لغات رو هزار بار شنيده بود و حالا از بهوش بودن چانيول كمي خيالش راحتر شده بود با اخم غليظ رويه پيشونيش پرسيد
بكهيون:منظورتون چيه زيبايه خفته و شيفتگيه دكتر...؟!
پرستار لبخندي زد و گفت:دكتر پارك جيمين درست بعد از عمل وقتي چانيول رو ديدن شيفته زيبايه صورتشون شدن و البته اولش به شوخي ولي بعد از بهوش امدنشون كم كم انگار جدي شده و حسابي عاشقش شدن كه بيست و چهار ساعته تا وقته خالي پيدا ميكنن اينجان
نگران نباشين بهترين دكتر بيمارستان شيفته مريضتونه پس بهترين درمانها رو براش در نظر ميگيره ببخشيد من بايد برم
همچنان به بلند مي خنديد از اون چهار پسر اخمو و به شدت عصبي دور شد
دكتر پارك جيمين مثل اينكه نمي دونست اون پسره زيبا چهار سده محكم جلوش داره كه اجازه نميدن احدي بهش نزديك بشه عشق ...معشوقه...فقط خنده داره

سهون و كاي دو دوسته حسود و سختگيرن كه اجازه نميدن برادرشون با كسي غيره مواردي كه خودش ميدونن و قبول دارن دوست باشه چه برسه معشوقه ...هر دو حسودن و به سختي چانو با كسي قسمت ميكنن و كريس فقط بينشون يك استثناء هست فقط

كريس هم درسته تازه چند ماهه وارد زندگيه چان شده ولي انقدري بهش وابسطه است و به نوعي مثل كاي و سهون سرش غيرتيه كه الان از عصبانيت چشمهاش قرمز بود و دستهاش رو مشك كرده بود اون به علاقش نسبت به چان اعتراف نميكرد و اين دوست داشتنو رابطه برادري تعبير ميكرد ولي اون علاقه باعث ميشد روش غيرتي باشه اونم خيلي زياد...
و بك كه درگير يه عشق يك طرفه بود و تعداد رقيبهاش داشت افزايش پيدا ميكرد مونده بود چان مهره مار داره كه انقدر زود ادمهارو عاشقه خودش ميكنه اونم حتي وقتي بيهوشه و پر از زخم...ترسناك بود بك ترسيده بود اون تا به حال عشق رو تجربه نكرده بود و مي تونست قسم بخوره كه حسش به چان عشقه ....از خودش ميگذشت حاضر بود جونش رو هم بده ...قلب بيقرارش ...شب و روز در خواب و بيداري ديدنش ...رويايه باهم بودنش همه و همه ....بك مي ترسيد ...از شكستن مي ترسيد مي دونست عاشق ادمي شده كي هيچ وقت عاشقش نميشه اينو مطمعن بود.
.
.
.
.

✖️✖️✖️✖️✖️✖️✖️✖️✖️✖️✖️✖️✖️✖️✖️


مي داني عشق يعني چي؟!
خيال نمي كنم بفهمي
هيچكس نمي داند من چه حالي دارم!

هيچكس
دلم از تنهايي مي پوسد ودردهاي
ناگفتني رويه دلم تلمبار مي شود
ادم عاشق باشدو نتواند به كسي بگويد
غم انگيز نيست...!
.
.
.
.
🖤
وعشق پايان همه چيز است.

Love is the reason for lifeDonde viven las historias. Descúbrelo ahora