part 5

192 55 0
                                    

دو هفته گذشته بود ولي هنوز نشوني از قاتل پيدا نكرده بودن تو اين دو هفته بيش از صد دفعه  فيلم رو جلو عقب كردن و ثانيه به ثانيشو رو ديدن ولي چهره قاتل معلوم نبود كم كم داشتن تمام افراد حاضر در مهموني رو براي بازجويي فرا ميخوندن ولي هيچ كدوم مشكوك و حتي نزديك به مظنوني براي قتل هم نبودن تمام بچه ها كلافه و عصبي بودن ساعت هاي زيادي رو در پايگاه ميموندن ولي هيچ
چانيول بيشتر از همه  كلافه بود مداوم به اون كودك فكر ميكرد انگار بهش قولي داده باشه مدام فكرش درگير اون چشمها بود عذاب وجدان داشت خودش رو مقصر مي دونست فكر ميكرد اون كودك بهش بهترين سر نخ رو داده ولي اون با بي عقلي و كم توجهي نفهميده  و از كنارش گذشته
عصبي بود تلاش كودك براي كمك بهشون بي نتيجه بود و نمي دونست چه كنه دلش نمي خواست اينطور بشه فشار رسانه ها بيش از اندازه بود و كارشون رو سخت تر ميكرد مردم منتظر جوابي ازشون بودن وخواستار مجازات قاتل بي رحمي كه حتي به كودكان هم رحم نميكرد و آنها رو به بدترين شكل ممكن شكنجه ميكرد سوزاندن كابوسه اين روزهاي بسياري از مردم بود و رسانه ها و فضايه مجازي رو پر كرده بود  تمام خيابون هاي منتهي به پايگاه پر بود از مردم عصباني و ناراضي از تحقيقات بي نتيجه و ثمر كه با بلاكارت هاي خواستاره محاكمه هرچه سريع تره اين قاتل رواني بودند

تمام بچه ها مي دونستند با اين اوصاف و پيدا نشدن قاتل و وجود قربانيه بعدي يعني پاپان كاره همشون ولي هنوز به نتيجه اي نرسيده بودند هيچ اطلاعاتي هيچه هيچ...
چانيول تصميم گرفت باره ديگه فيلم رو با دقت بيشتري  ثانيه به ثانيه از اول رصد كنه  شايد چيزي رو از قلم انداخته بودن شايد چيزه جديدي نظرش جلب ميكرد اون برخلاف همه به اين فيلم اميدوار بود تنها سر نخي كه بهش رسيده بودن شركت مشتركي بود كه تمام مقتولين در اونجا سهام داشتند و عضو هيئت مديره بودند ولي از شانس بد هم شركت خيلي بزرگ بود وهم تعداد زيادي سهام دار و نيروي كار داشت اين كاره همشون رو سختر ميكرد
و حتي افراد شاكي وحتي اخراج شده از شركت هم تعداد قابل توجه اي بود شركت پروژه هاي بزرگ نفتي رو مديريت ميكرد و ركن اصلي صادرات و واردات نفت بود و بعضي از سهام دارهاي شركت از سران مهم كشور بودند و باعث شده بود پرونده امنيتي هم بشه و فشارهاي دولت براي حل سريعتره پرونده بيشتر از قبل شده بود مقتولين احتمالي رو شناسايي كرده بودند و ازشون به خوبي محافظت ميشد ولي هنوز حتي اطلاعات ريزي از قاتل هم پيدا نكرده بودند...
چانيول نفسش رو با فشار بيرون داد و از روي صندلي بلند شد كه بلافاصله كريس متوجه شد و به سمتش آمد و دستش رو گرفت گفت كجا باز داري ميري؟؟؟ بسه يكم استراحت كن چشمات قرمز شد از بس ازش كار كشيدي اوففف

چانيول پشت چشمي نازك كرد و گفت بزار برم اين بار اخريشه قول ميدم يه چيزي اين تو هست من مطمعنم كريس باره اخره بزار برم تا نهار ميام قول ميدم
كريس كه از دست چانيول كلافه شده بود اين مدت باشه اي گفت و از جلوش با حرص و كلي غرغر كنار رفت و به سمتش چرخيد و گفت نبينم باز سر نهار بپيچوني منوها كشتمت
چانيول خنديد و سر تكون داد و به سمت ميزش برگشت

Love is the reason for lifeTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang