part 11

192 43 18
                                    

بكهيون تمام تنش مي لرزيد استرس امونش رو برده بود به ماشين نزديك شد و شعله هاي اتيش ديدش رو كور كرده بود و دود غليظ هوا نفسش رو بريده بود تمام بدنش درد مي كرد سعي كرد اطراف ماشين رو نگاه كنه دلش روشن بود كه چانيول پريده بيرون اطراف رو نگاه كرد صدايه ماشين هاي امداد نزديك و نزديك تر ميشد چشم هاش ميسوخت و مدام سرفه ميكرد ولي به گشتن ادامه داد سمت چپ ماشين نزديك به پياده رو حس كرد پاش به چيزي خورد كمي خم شد و بدنه ادمي رو رويه زمين حس كرد چند نفر از مردمي رو كه در اطرافه ماشين با فاصله زياد جمع شده بودن و بدون كمك كردن فقط فيلم ميگرفتن رو با حالت التماس صدا كرد تا كمكش كنن تا بتونه ادم روي زمين افتاده رو از دود و اتش دور كنه اميدوار بود چانيول باشه اخه كسي كه اين اطراف نبود ولي بازم استرس داشت...
سمت سرش قرار گرفت و دو سه نفر ديگه  هم بدنش رو بلند كردن تا بدون كمترين فشار به كمر و بدنش بتونن از اون مهلكه نجاتش بدن وقتي  دود اطراف كمي كم شد و تونست صورت زيباشو كه حالا با درد و كلي زخم كوچيك پر شده بود رو ببينه نفس راحتي كشيد چانيول بود زخمي بود ،بيهوش بود ولي نسوخته بود

خداروشكر كرد وقتي از ماشين دور شدن چانيول رو روي زمين گذاشتن و بكهيون كنار سرش روي زمين نشست ديگه نايه راه رفتن نداشت دعا ميكرد جراحت هاي چانيول جزئي باشن و اتفاقي براش نيفتاده باشه بايد وقتي احساس خطر كرده بود نيروهارو خبر ميكرد احساس بدي بهش دست داده بود و خودش رو مقصره اين اتفاقات ميدونست امبولانس رسيده بودو داشتن چانيول رو بلند ميكردن بعد از انتقال چانيول با امبولانس يك ماشينه ديگه براي دو مجروح سرپايي ايستاد و هر دو رو كه به نظر ميرسيد بجز كوفتگي و جراحت هاي جزئي اتفاق خاص براشون نيفتاده به سمت امبولانس هديت كردند بعد از جاي گيري در اتاقكه امبولانس بكهيون تازه متوجه صدايه گوشيش شد و بعد از برداشتنش صدايه نگرانه چن رو شنيد كه سرش دادوهوار ميزد كه چرا شما دوتا جواب تلفنتون رو نمي ديدين نيروهايه پليس اعلام كردن همه دستگير شدن شماها خوبين؟!

بكهيون:خوبم...(سرفه)چن بسته ماشين داشت چپ ميشد ...مجبور شديم از ماشين بپريم بيرون ... يه عوضيم زد ماشينو...تركوند...حاله من خوبه ،مين هو هم خوبه صدايه داد از روي نگرانيه سهون و كريس رو شنيد كه فرياد ميزدن چانيول ...
بكهيون نفسه عميق كشيد و ريه اش درد ميكرد و نفسش كم امده بود با زور و كمي استرس گفت قبل از منفجر شدن خودشو انداخته بيرون نسوخته ولي نمي دونم بيهوش ...بيهوش بود جلوتر از ما بردنش ....

كريس با عصبانيتي كه از صداش معلوم بود گفت
كريس : ديدين همش منو مسخره كردين ... من مطمعن بودم اتفاقي افتاده كدوم بيمارستان بك كدوم بيمارستان دارين ميرين ؟؟!!!
بك كه از شدت سرفه هاش كلافه شده بود به سمت مامور اورژانس چرخيد
مامور اورژانس تلفن رو گرفت و ادرس نزديكترين بيمارستان رو داد و تلفن رو قطع كرد و بدون حرفه اضافه ماسكه اكسيژن رو رويه صورت بكهيون قرار داد كه باعث شد كمي حالش بهتر بشه و نفس هاي بريدش برگرده با حركته سر ازش تشكر كرد و سرش رو رويه ديواره اتاقك گذاشت و چشمهاش رو براي كمي ارامش بست...

Love is the reason for lifeOù les histoires vivent. Découvrez maintenant