سوکجین روی زمین دراز کشیده بود و سرش رو روی پنجه هاش گذاشته بود تا کمتر توی دید باشه. بعد از اینکه تونسته بودند فرمانده عملیات رو پیدا کنند سعی کرده بودند تو نزدیک ترین جایی که میتونند کمین کنند. بکهیون خودش رو پشت سر سوکجین مخفی کرده بود و نامجون و دویون دقیقا تو نقطه مخالفشون استتار کرده بودند.
از دور میتونست وانگ لیشین رو ببینه که از پشت سپاه به طرف لی شیائو تو مرکز رفت و باهاش صحبت کرد. لیشین دردسر بود. سوکجین آماده بود به بکهیون دستور بده تا حواس لیشین رو پرت کنه ولی خیلی طول نکشید که لیشین با عصبانیت دهنه ی اسبش رو کشید و به عقب برگشت. سوکجین با نگاهش لیشین رو دنبال کرد تا مطمئن بشه که قرار نیست دخالت بی جا بکنه.
لیشین قبل از این که جای قبلیش برگرده از روی اسبش پایین پرید و تبدیل شد و لای درخت ها گم شد. بهترین فرصت همین بود. سوکجین سرش رو به طرف بکهیون خم کرد و زمزمه کرد:« منتظر علامت نامجون و دویون باش. وقتی رسیدیم به انفرادی از اسب بکشش پایین.»
بکهیون سرش رو خم کرد و تو جواب سوکجین غرید. همون موقع نامجون از مخفی گاهش بیرون زد و به شکم اسب شیائو حمله کرد. نامجون حواسش بود که اسب شیائو رو خیلی زخمی نکنه. اون ها نیاز داشتن که اون اسب بتونه شیائو رو از بقیه جدا کنه.
اسب وحشت زده روی دو تا پای عقبش بلند شد. شیائو پاهاش رو محکم دور شکم اسب پیچید و افسارش رو عقب کشید تا دوباره روی چهارتا پاش برگرده. ولی درد توی بدن اسب پیچید و باعث شد با سرعت زیادی بدوه.
دویون و نامجون و بکهیون دنبال اسب دویدند تا اون ها رو به جای انفرادی که تو غرب جنگل بود ببرند. شیائو هرکاری میکرد نمیتونست جلوی اسبش رو بگیره. خیلی زود فهمید داره از سپاه جدا میشه و یه آلفا و دوتا بتا پشت سرش دارند تعقیبش میکنند. قبل از این که بتونه تصمیم بگیره چیکار کنه. آلفای بزرگ و قهوهای رنگی جلوی اسبش ظاهر شد. شیائو با چشم های زرد شده اش به حلقه ی کوچیکی که اون چهارتا گرگ دوره اش کرده بودند نگاه کرد.
سوکجین بدون معطلی خودش رو با پرش بلندی خودش رو به شیائو رسوند و بازوش رو محکم بین دندون هاش گاز گرفت و درید. شیائو شمشیرش رو کشید و سعی کرد سوکجین رو زخمی کنه. ولی سوکجین روی زمین فرود اومده بود و دندون هاش رو به شیائو نشون میداد و میغرید.
قبل از این که شیائو حواسش رو از سوکجین بگیره. بکهیون به طرف گردنش پرید و با گاز گرفتن گلوش شیائو رو از اسب پایین کشید. خون توی دهن شیائو جمع شد. بکهیون با آرواره های قویش شیائو رو روی زمین میکشید. شیائو پاها و دست هاش رو به زمین میکوبید و تلاش میکرد آزاد بشه ولی فشار دندون های بکهیون بیشتر شدند و نفس کشیدن رو برای شیائو سخت کرد. بکهیون کمر شیائو رو به درخت بزرگی کوبید.
دویون به فرم انسانیش تبدیل شد و قلاده ی آهنی ای که با زنجیر های کلفت به زمین وصل شده بودند رو برداشت و به شیائو نزدیک شد. همین که بکهیون اواره هاش رو باز کرد دویون قلاده ی سنگین رو به گردن شیائو انداخت و تقریبا تو دو متری شیائو وایساد.
VOUS LISEZ
Risk it all (Hunho)
Fanfiction- من برای اینکه اینجا باشم روی همه چیزم ریسک کردم. تو از آبرو و قوانین حرف میزنی، من جونم رو گذاشتم وسط. همه اونهایی که از نظرت یسری بدبخت و بیارزشند خانوادهی من محسوب میشوند. خودت هم خیلی خوب میدونی خانوادهی یه امگا خط قرمزشه. کافیه یک قدم پ...