یک دو سه..برش گردون..
یک دو سه برش گردون!..
یک دو سه برش گردون!..یک..
این روند ادامه داره به اندازه دو تایم سه ساعته!بسته بندی کردن میوه ها خسته کننده است ولی از جمع کردن آشغال ها بهتره و حقوق به نسبت بالاتری داره با اینکه بهمون قول بیشتر از این رو داده بودن!
/اون دختره که جلو در منتظرته..همسرته؟!
دوست دختر نه یه راست رفت سراغ همسر؟!
-چرا اینطوری فکر میکنی؟!
+دوست دخترها همچین کاری نمیکنن چون مادر پدرشون اجازه نمیده مگه اینکه..خواهرته؟!
جوابی به همکار مقابلم ندادم و دوباره تمرکز کردم..یک دو سه برش گردون!..یک-
+اگه خواهرته میشه مخش رو بزنم؟!خیلی سکسیه!
-عوضی! هرکس من باشه حق نداری بهش نزدیک بشی!
نمیخواستم این آشوب رو درست کنم و با مشت به جونش بیوفتم ولی کار از کار گذشته بود..اخراج میشم؟!
من یه دلیل قانع کننده دارم که اون تحریکم کرد که دعوا رو شروع کنم و اون نگهبان ها بهم گوش ندادن و به حیاط برده شدم...چرا اتاق مدیر نمیریم؟!
=فقط یه ماه بعد شروع کارت دردسر درست کردی؟!
-اون..
=نمیخوام دلیلش رو بدونم..میخواستم اخراجت کنم اما میتونیم یه جورایی کنار بیایم..
بازوهام رو از دست نگهبان ها بیرون کشیدم و اون مردک سیگاری بهم نزدیک تر شد
=پول خسارت رو بده و برگرد سرکارت..!
همین؟! خب میتونم از درامد اینده ام مایه بزار..
=ممکنه در بری پس پولش رو همین الان بده!
-قبوله!
=بهش بگو!
دختر کت شلواری عینک بزرگش رو بالاتر داد و رقمی رو گفت که دهنم باز مونده بود!
چرا باید به خاطر دو بسته میوه انقدر پول بدم؟!-خسارتش انقدر زیاد نمیشه!
=نه تنها بسته ها به دستگاه هم آسیب رسوندی چون روش پریدی و درضمن حواس کل کارمندام رو پرت کردی که باعث شده کلی عقب از برامه عقب بیوفتیم!
-تو فقط میخوای ازم پول بقاپی و من چیزی بهت نمی..
یه مشت محکم به شکمم کوبیده شد و روی زمین افتادم!..
لعنتی ها مگه من چقدر پول دارم که میخواید ازم بگیریدش؟!
YOU ARE READING
𝐴 ℎ𝑒𝑙𝑙 𝑓𝑙𝑜𝑤𝑒𝑟(تک گل جهنمی🥀)
Fanfiction❤خلاصه داستان : زمین.. نه یکم کوچیکتر! چین.. خیلی کوچیک تر..نه حتی شهر نه! یه پسر کوچیک توی روستای کوچیک.. این روستا اونقدری کوچیکه که توی نقشه نمیتونی پیداش کنی! و من فقیر ترین پسر این روستامحسوب میشم..به قول اونها یه آشغال جمع کن! معمولا تا وسط ه...