part3

420 86 21
                                    

+این خیلی عجیبه!

_نه سوبین عجیب نیست.

+هست هیونگ هست!!!من استخدام شدم!

_سوبین حتما لیاقتشو داشتی.

+هیونگ...چجوری برم توی شرکتیکه با پای خودم ازش زدم بیرون!

_جوری حرف نزن انگار که یه مسئله ی خیلی بزرگه...بیا به چیزای خوب فکر کن...تو الان یه کار داری.

سوبین همینطور که جلوی کاناپه ای که کای نشسته
بود رژه میرفت سرشو تکون دادو گفت:باورت نمیشه
چجوری نگام میکرد!!!

_پول داری؟

کای بی ربط به چرتو پرتای سوبین پرسیدو سوبین
یه لحظه سرجاش مکث کرد:پول میخوای چیکار؟

کای از سرجاش بلند شدو با گرفتن مچ دست
سوبین اونو به سمت در خونه کشید:باید چند دست کتو شلوار بگیریم واست.

+نمیشه مال تورو بپوشم؟

سوبین جوریکه بخواد هیونگشو خر کنه گفتو(!)
کای با یه نگاه انقدر خسیس نباش مرد بهش فهموند که باید به خزانش دست بزنه.

وقتی جوابی ازش نگرفت با پوشیدن کفشاشو برداشتن کلاه کپش و کیف پولش همراه با کای از خونه زد بیرون.

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

توی خیابون بزرگیکه با کای اومده بود رژه میرفتو با
دیدن قیمت کتو شلوارای اداری برای کارت بیچارش که قرار بود خالی بشه غصه میخورد!

_هی لباتو اویزون نکن بعد اینکه اولین حقوقتو گرفتی میتونی هرچقدر دلت میخواد ولخرجی کنی و پسنداز
کنی!...البته بعد اینکه منو به یه رستوران خفن دعوت
کردی. سوبین خنده ای کردو با نشون دادن لایک به کای نشون داد که حتما دعوتش میکنه.

بعد حدودا یک ساعت چرخیدن توی مغازه های بزرگ و لاکچری بلاخره با خرید سه دست کت و شلوار و دو جفت کفش و خوردن بستنی شکلاتی وانیلی از پاساژ بیرون زدن.

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

بومگیو بعد گرفتن پیامی از یونجون که بهش گفته بود به بار همیشگیشون بره مستقیم راهشو از خونه گرفته بودو به سمت بار اومده بود.

بعد اینکه رسید با پارک کردن ماشینش وارد بار مجلل و شیکیکه فقط برای سرو مشروب و همنشینی با دخترای اموزش دیده ی جذابی بود شد.

به سمت مردیکه پشت پیشخوان بود رفتو بعد گفتن
اینکه مهمون کیه به طرف یکی از اتاقای VIPراهنمایی شد.

با باز کردن در یونجونی رو دید که روی مبل زرشکی
کلاسیکی نشسته ،خیره به پیک مشروب توی دستش
اونو تکون میده.

_چی باعث شده رییس چوی بخواد دونفره جشن بگیره؟

بومگیو بعد گفتن حرفش روی مبل روبه رویی یونجون  نشستو با برداشتن شیشه مشروب روی میز جلوش  شروع به خوندن اطلاعات روش کرد.
_واو...این 50سالشه!

"i need your love🖤"Where stories live. Discover now