part13

400 83 20
                                    

یونجون بی توجه به سوبینی که سرجاش خشک شده بود لب پایینشو مک عمیقی زد.

یه دستشو روی پهلوشو یه دستشو روی گونه ی
برجستش گذاشتو بازم جلوتر رفت.

سوبین با هردو دستش کابینت پشت سرشو گرفته
بودو به چشمای بسته رییسش نگاه میکرد.

حس خوبی بود...نمیشد اینو نادیده گرفت...ولی عادیه
یهو یکیو ببوسی و اجازه نگیری؟

دستاشو از کابینت کندو یونجونو به عقب هل
داد:ب...بس کن.

یونجون زبونشو روی لباش کشید:خوشت نیومد؟!

سوبین با دستش به سینه یونجون ضربه زد:لطفا از من دور شو.

یونجون چند قدم عقب رفت:اگه ازم بخوای دراین حد دور بشم باشه مشکلی ندارم برای مدت کوتاهی ازت دور میشم ولی فقط درحد همین چند قدم...اگه ازم بخوای ازون در برم بیرون من بهت احترام میذارم و میرم ولی حتی اونم برای یک یا دو ساعته درهرصورت باز تو درخونتو باز میکنی و منو پشتش میبینی چون من قرار نیست ولت کنم.

سوبین تند تند پلک زد و احساس کرد ذهنش ازین حجم احساسی که داره بهش داده میشه میترکه:لطفا انقدر منو گیج نکن...نمیخوام بیشتر ازین به هرکارت فکر کنم...قبل اینکه هرکاری بکنی باید اجازه بگیری...من هنوز نبخشیدمت.

یونجون دستشو روی دست سوبین گذاشتو دستشو
توی دستش گرفت:از ته قلبم بخاطر اینکه بهت اسیب زدم چه به بدنت و چه به احساساتت متاسفم...واقعا میگم.

سوبین نفس عمیقی کشید...و دهنشو باز کرد تا چیزی بگه.

یونجون مثل عادت همیشگیش توی موقع هایی که
حس خفگی میکرد دستشو به کراواتش رسوندو کمی بازش کرد:من دوست دارم...میدونم ما شروع جالبی نداشتیم ولی نمیتونی بهم یه فرصت بدی؟!

_چرا من؟

یونجون دوباره یکم نزدیک تر شد:نمیفهمم چرا بجای اینکه ردم کنی میپرسی چرا تو؟!من بهت وقت میدم فکر کنی...هم به بخشیدنم هم به اینکه میتونی دوسم داشته باشی یانه.

و بعد این حرفش از سوبین فاصله گرفت و سمت در رفت.

یونجون ازون در بیرون رفت و سوبین همونجا کف اشپزخونه نشست...انگار یکی پیدا شده بود که واقعا دوسش داشت.

--------------------------------------------------------------

یونجون با سرعت توی خیابونای گانگنام با دوژ وایپر
قرمزش میروندو بومگیو کنارش ساکت نشسته بود.

هرچقدر پاشو روی پدال گاز بیشتر فشار میداد ماشین
با سرعت بیشتری از بین بقیه ی ماشینا رد میشدولی
این باعث نمیشد درگیری ذهنیش کم بشه.

انقدر ماشینو روندواز خیابونا گذشت تا خسته شدو با
فشار زیادی پاشو رو پدال گذاشتو سرشو به فرمون تکیه داد.

"i need your love🖤"Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora