part16:END

489 79 13
                                    

سوفیا:خانوم ها و اقایون...خیلی ممنونم که امشب
اینجایین...مفتخرم که بهتون این خبرو بدم که من
تصمیم به ساخت زنجیره کافیشاپ های خودم رودر فرانسه،نروژ و چند کشور دیگه کردم و رسیدن به این ارزومو مدیون پدر عزیزم هستم*نگاهی پراز قدردانی به پدرش که با کتو شلوار قهوه ای و مشکی خوش
دوختی سریکی از میز ها نشسته بود کردو اونو
مخاطب خودش قرار داد*ممنونم ازت که هستی و
همیشه حمایتم میکنی...و ممنونم از اقای چوی که
قبول کردن دیزاین این زنجیره رو به عهده شرکت
فوق العادشون بگیرن.

یونجون که سر همون میز همراه اقای گرانده و سوبین
نشسته بود لبخندی زدو جام شامپاینی که دستش بود
رو کمی بالا اورد.

سوفیا سخنرانیش رو تموم کرد و سمت پدرش رفتو
توی اغوشش فرو رفت.

همون لحظه اقای کیم و دخترش سمت میز اونا
اومدن:اوه...اقای چوی خوشحالم که دوباره
میبینمتون.

یونجون با خودش فکر کرد دیزاین رستورانشو قبول
نکردم...ولی خیلی گرم از دیدنم خوشحاله!

یونجون و سوبین هردو از جاشون بلند شدن و با اقای
کیم و دخترش دست دادن و ابراز خوشحالی کردن.

اقای گرانده هم بعد اینکه کمی با اقای کیم صحبت
کرد از جاش بلند شد:اقای چوی فکر کنم برای امضا
قرارداد وقت مناسبی باشه.

یونجون سرشو تکون داد و با دستش به وکیلش که
میز کناریشون نشسته بود اشاره کرد که دنبالش بیاد و
بعدش سرشو کنار گوش سوبین برد:میرم برای امضا
قرارداد و زود میام...و لطفا اون جام دستتو بذار روی
میز امشبو دیگه نمیخوام مست باشی.

و بعد بدون توجه به لپای قرمز شده سوبین همراه با
اقای گرانده سمت اسانسور رفت.

اقای کیم بعد رفتن اونا از سرمیز بلند شد و به سمت
دیگه ای رفت ولی دخترش جاش رو به کنار سوبین
انتقال داد و سر صحبتو باز کرد:شما منشی اقای چوی
بودین درسته؟

_خیر...من دستیار منشیشون هستم.

سوبین خیلی رسمی جوابش رو داد و ته یان سرشو
تکون داد:اهان...اقای چوی فرد جذابی هستن!

سوبین یکم چشماش گرد شد ولی سرشو تکون
داد:درسته.

ته یان کمی این پا و اون پا کردو مردمک چشماشو
کمی دور سالن چرخوند:اوممم...میشه بپرسم دوست
دختر دارن یا نه؟!

سوبین کمی سکوت کرد و دلش خواست که توی صورت دختر جلوش بکوبه و بگه دوست دختر نداره ولی همینیکه جلوت نشسته دوست پسرشه ولی چون نمیتونست اینقدر صریح حرف بزنه فقط از سر میز بلند شد:من نمیدونم...ببخشید ولی کار فوری دارم.

و بعدش کاملا ازون میز دور شد و سمت سرویس
بهداشتی رفت تا یکم اب به صورتش بزنه.

بعد ازینکه کارش تموم شد از سرویس بهداشتی خارج
شدو سمت میزشون که الان دیگه دختری کنارش نبود
رفت ولی قبل اینکه به میز برسه یکی دستشو کشید.

"i need your love🖤"Où les histoires vivent. Découvrez maintenant