part4

420 85 21
                                    

بومگیو بعد اینکه از کنار سوبین و خانوم شیو گذشت
یکراست وارد اتاق یونجون شد.

بدون درزدن درو باز کردو بلافاصله گفت:چجوری میتونی این حجم از کیوتی و سادگی اونو احمق بودن،بدونی!!!...عوضی معلوم نیست چیکارش کردی که دیدت میخواست سکته کنه!

یونجون یه ابروشو بالا برد:

+چرا یه درصد به این فکر نمیکنی که اون کاری کرده که منو میبینه هول میکنه!

بومگیوخودشو پرت کرد روی مبل روبه رویی میز:

_چیکارت کرده؟

یونجون خیلی ریلکس جواب داد.

+موقع مصاحبه یهو بلند شد زد بیرون.

+وات د فاک!گفتم حالا مگه چیکار کرده...حتما
دستشویی داشته شک نکن...من خودمم دستشویی
داشته باشم سریع جیم میزنم حتی اگه وسط یه جلسه ی مهم باشم.

یونجون کاملا پوکر سرشو از روی برگه های جلوش اوردو بالا و بعد یه نگاه خدا شفات بده سرشو انداخت پایین.

+راستی نمیخوای به لونا جایزه بدی؟...تمدید قرداد با
ژاپنیارو به اون مدیونی.

_امشب دعوتش میکنم...یچیزی که فکر میکنی خوشش میادو براش بخر.

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

یونجون بعد اینکه بومگیو رو همراه با چرتو پرتاش از
اتاقش بیرون کرد شروع به نگاه کردن به برگه های مالی و سود وضرر شرکت کرد.

با صدای در سرشو اورد بالا، کمی گردنشو ماساژ داد.

_بیا تو.

خانوم شیو با تق و تق کفشاش وارد اتاق شدو جلوی
میز رییسش ایستاد.

_رییس...تایم ناهار تموم شده اگه کاری بامن ندارید برم کارهای اقای پارکو بهشون توضیح بدم.

*برگه هایی رو روی میز قرار داد*

:ایناهم قرار دادیه که گفتین تنظیم کنم.

یونجون برگه هارو برداشت و نگاهی بهشون کرد:

+ممنون...برای گفتن کارش خودم بهش میگم
قراردادم همینجا باشه تا اگه قبول کرد امضاش کنه.

_چشم رییس.

خانوم شیو عقب گرد کردو از اتاق خارج شد.

یونجون سیگاری روشن کردو، برگه هارو برداشت و
شروع به خوندنشون کرد.

و همینطور زیر لب با خودش میگفت:توکه چند دقیقه هم زیر نگاه من دووم نیاوردی!چجوری میخوای اینجا کارکنی!

و حدود ده دقیقه بعد چند ضربه ی اروم به در دفترش خورد.

از روی صندلیش بلند شدو جلوی میز اومدو بهش تکیه داد
+بفرمایید تو.

"i need your love🖤"Where stories live. Discover now