part1

1K 117 9
                                    

همراه حجوم جمعیتی که به بیرون سالن همایش دانشگاه میرفتن بیرون رفت،همه ی دانشجوهای سال اخری با لباسای مخصوص فارغ التحصیلی توی بغل خانواده هاشون فرو میرفتن.

دست هرکی که نگاه میکردی یه دسته گل از گلای قشنگ فصل دیده میشد.

نگاهی بین جمعیت کرد،امیدی نداشت که دوتا دوستشو ببینه چونکه تهیون عزیزش تازه صاحب یه پرنسس کوچولو شده بود و باید مواظب همسر حساسش وکوچولوی تازه بدنیا اومدش میموند و کای عزیزش برای یه ساعت مرخصی از شرکتی که توش کار میکنه بال بال میزنه،پس امیدی به اومدنشون نبود.

با ندیدن هیچ اشنایی به سمت داخل رفت تا لباسشو
عوض کنه و خودش فارغ التحصیلیشو جشن بگیره،
توی یکی از کلاسارفت و از توی کیفش هودی طوسیشو دراورد و روی تیشرتش پوشید،روپوش فارغ التحصیلیشو دراوردو توی کاورش گذاشت تا پسشون
بده.

از قبل تمامی لوازماییکه توی کمد دانشگاه بوده رو جمع کرده بود و امروز فقط یه جشن بود تا رسما دانشگاهش تموم بشه.

عینک گرد مشکیشو از توی جعبش دراوردو به چشماش زد...ازونجا که امروز روز خاصی بود بدون عینکش سر کرده بود،اینجوری نیست که بدون عینک نبینه فقط کمی تار میدید ولی قابل تحمل بود.

از توی کلاس بیرون شدو کاور لباسو به مسئولشون
تحویل داد.

با خارج شدن از سالن و شنیدن اسمش سرشو به سمت راستش چرخوند.

+هی چوی!

اخم کمرنگی کرد...

_بله؟!

+یه پسره که لباس پیک تنش بود دنبالت میگشت!

_اوه!من؟

+اره گفت یه بسته برای چوی سوبین دارم.

_اها!میشه بگی کدوم سمت رفت؟

+پشت سرته!

به سمت عقب برگشتو یه پسر با مشخصاتی که
همکلاسیش گفته بود دید.

+اقای چوی سوبین؟

_بله خودمم!

+یه دسته گل از طرف اقای هیونینگ کای براتون اوردم.

سوبین با شنیدن اسم دوست عزیزش که امروز به
فکرش بوده لبخند پهنی زد.

دسته گلو گرفتو با امضا کردن برگه ای که دست پسر بود سمت خروجی دانشگاه راه افتاد.

دسته گل کاملا ساده بودچندتا رز سفید و ژیپسوفلیاهایی که کنارش بود همراه یه کارت که
روی گلا گذاشته شده بود.

کارتو برداشت و با باز کردنش فهمید که خط کای نیست!حتما اون از پشت تلفن گفته و گلفروش واسش نوشته.

خنده ی کوچیکی کردو شروع به خوندن متن کارت کرد:

{سوبینا ^^واقعا واست خوشحالم که بلاخره دانشگاهتو تموم کردی... امیدوارم که یه جای خوب کار پیدا کنی.
امروز واقعا سرم شلوغ بود و نتونستم که بیام ولی قول میدم یه شب بیام تا باهم سوجو بزنیمو جشن بگیریم.
مواظب خودت باش،از طرف هیونگت.}

"i need your love🖤"Donde viven las historias. Descúbrelo ahora