part7

464 86 9
                                    

کار های شرکت بدون هیچ مشکلی انجام میشدن...یونجون به ریاستش میرسید و سوبین مثل یک دستیار منشی خوب تمامی کارهاشو درست انجام میداد.

اون هرکاریکه بهش سپرده میشد رو با نظم خیلی زیاد انجام میداد و ازون طرف خانوم شیو تحسینش میکرد.

و...
هرموقعی که کمی سرش خلوت میشد به شیشه
جلوش زل میزد...رییسش همیشه بطور جذابی درگیر برگه ها و مانیتور جلوش بود.

جشن اخر هفته زمان مناسبی برای پیدا کردن دوست
بین همکارها برای سوبین بود...اون همه جوره
میخواست جاشو توی شرکت محکم کنه،اینکه یکبار تا لحظه ی اخراج رفت ، براش به اندازه ای ترسناک بود که دیگه نمیخواست به هیچ وجه اشتباهی بکنه،و داشتن دوستان زیادی توی محیط کاری به نفعش بود.

اون شرکتشونو دوست داشت...اون یه کار خوب با حقوق خوب داشت،و از همه مهمتر یه رییس جذاب مهربون داشت!

_اقای چوی؟

خانوم شیو وقتی دید سوبین اصلا حواسش سرجاش
نیست صداش کرد.

سوبین با گیجی بهش نگاه.

خانوم شیو نفس عمیقی کشی :اصلا حواست سرجاش نیست.

دستیار منشی سریع به خودش اومد:

+ببخشید،کاری هست که انجام بدم؟

خانوم شیو از جاش بلند شدو برگه های رو روی میز
گذاشت:اینارو وارد سیستم کن من با رییس کار
دارم.

+اها،بله حتما.

سوبین گفت و مشغول شد ولی زیر چشمی به خانوم شیوکه به سمت دراتاق رییسش میرفت نگاه کرد.

خانوم شیو درزد و داخل شد و به سمت میز رییسش رفت و خیلی با احترام با رییسش شروع به حرف
زدن کرد و یونجون با دقت بهش گوش میداد.

سوبین دستشو گذاشت زیر چونش:با اون خیلی خوب رفتار میکنه!منم خیلی زحمت میکشم،باید وقتی منم
میبینه لبخند بزنه دیگه!

یونجون برگه ای که خانوم شیو جلوش گذاشته بودو نگاه کرد... سرشو اورد بالا:برای کِی؟

خانوم شیو برگه ی دیگه ای رو روی میز گذاشت:همین فردا،فقط یه بازدید ساده و اولیه هست که خودتون باید برین.

+چندتا طراح هستن؟

_4نفر فقط.

+خودتم میای؟

یونجون عینکشو از چشمش برداشتو روی میز
گذاشت،خانوم شیو با گاز گرفتن لبش کمی لکنت گرفت.

_من فردا تولد پسرمه و اون ازم میخواد که
من تولد7سالگیشو پیشش باشم...اگه میش...

یونجون سرشو سمت شیشه اتاقش برگردوندو مچ نگاه خیره پسر اونطرف شیشه رو گرفت،و وقتی دید اون چجوری یهو چشماش گشاد شدو پشت مانیتور کامپیوترش قایم شد...خنده ای کردو حرف خانوم شیورو قطع کرد:اشکالی نداره میتونی مرخصی بگیری... بگو اقای چوی بیان.

"i need your love🖤"Where stories live. Discover now