"یک بار مرد بزرگی که گویی به یک نظر درد مرا دریافته بود، به من گفت: سعی کن چیزی را دوست بداری، فرقی هم نمی کند چه چیز. خدا، زن، موسیقی، حتى مشروب یا تریاک. ولی یک چیزی را دوست بدار! "
_همنوایی شبانهی ارکستر چوب ها
YOU ARE READING
𝗗𝗿𝘂𝗴𝘀|𝗖𝗼𝗺𝗽𝗹𝗲𝘁𝗲𝗱|
Short Story"مرا در مکثهای میان کلماتم جستجو کن. در لحظات سکوت. همانجاست که من پنهان شدهام. به دنبالم بگرد، زیر سطرهای کتابهای مورد علاقهام؛ سپس بخوان مرا، از روی شیوایی چشمانم؛ در حکایتهای مجهول. همانجاست که من خواهم بود..." - اینجا جملات قشنگی که خوندم...
ᵈʳᵘᵍ ⁹⁴༄
"یک بار مرد بزرگی که گویی به یک نظر درد مرا دریافته بود، به من گفت: سعی کن چیزی را دوست بداری، فرقی هم نمی کند چه چیز. خدا، زن، موسیقی، حتى مشروب یا تریاک. ولی یک چیزی را دوست بدار! "
_همنوایی شبانهی ارکستر چوب ها