برف هفت سالگی را بخاطر صدای پدر دوست داشتم
برف ده سالگی را بخاطر آدم برفیهایش،
برف چهارده سالگی را بخاطر اخبار و تعطیلی هایش،
برف هجده سالگی را درست یادم نیست در میان افکار یخ زده بود!
برف بیست سالگی را به خاطر قدم زدنهای عاشقانه و رد پاهایم،
امّا برف بیست و پنج سالگی به بعد فقط سرد بود و سرد بود و سرد..._Unknown
YOU ARE READING
𝗗𝗿𝘂𝗴𝘀|𝗖𝗼𝗺𝗽𝗹𝗲𝘁𝗲𝗱|
Short Story"مرا در مکثهای میان کلماتم جستجو کن. در لحظات سکوت. همانجاست که من پنهان شدهام. به دنبالم بگرد، زیر سطرهای کتابهای مورد علاقهام؛ سپس بخوان مرا، از روی شیوایی چشمانم؛ در حکایتهای مجهول. همانجاست که من خواهم بود..." - اینجا جملات قشنگی که خوندم...