آهنگ پیشنهادی پارت آخر رو توی دیلی هم میذارم:>
MINEFIELDS by Faouzia
----
کت راهراهاش رو از تنش در آورد و روی مبل پرت کرد. پاهای بلندش رو روهم انداخت و سیگار ویدش رو دود کرد. نگاهش رو به چان دوخته بود و جزئیات رو توی ذهنش مرور میکرد. به محض اینکه اون شات مشروبش رو تموم کرد و روی میز برگردوند، خودش رو جلو کشید و تهماندهی سیگار رو توی لیوان خالی چان، خاموش کرد:
"تو آدم باهوشی هستی بنگ؛ جایگاهی که الان داری چیزی نیست که بهیکباره بدست بیاری. مگه نه؟"چان نگاهش رو از دودی که از لیوان بالا میومد، گرفت و به چشمهای درخشان با مردمکهای سیاهش که حالا بزرگتر شده بودن، چشم دوخت:
"متوجه منظورت نمیشم جناب هوانگ.""چطور متوجه نمیشی؟ کاملا واضح دارم بهت میگم که میدونم برای رسیدن مینهو به ثروث و اموال پدربزرگش چطور تلاش کردی و دست به چهکارایی زدی."
روی لبهای هیونجین لبخندی نشست که به راحتی به چان احساس ترس رو القا کرد؛ هرچند که هنوز هم نمیتونست در برابر همچین کسی، خیلی سریع سر خم کنه. در جواب پوزخندی زد و با روی هم گذاشتن پاهاش، عقب کشید و به پشتی مبل چرمی، تکیه زد:
"نیازی نبود من کاری کنم؛ همه چیز از قبل برای رسیدن مینهو به قدرت مهیا شده بود.""همه چیز بعد از کشته شدن کانگ دویون توی تصادفی که تو ترتیبش رو داده بودی، مهیا شد."
هیونجین گفت و بعد از کوبیدن دستهاش بهمدیگه برای چان دست زد:
"آفرین... کارت حرف نداشت. الان جایگاهی داری که گاهی شک میکنم قدرت دست توـه یا مینهو."
خندید و به بالا پایین شدن سیب گلوی چان نگاه کرد که چطور از استرس به سختی اب دهنش رو قورت میداد."فهمیدن اینها الان خیلی دیره جناب هوانگ. دست شما به هیچجایی بند نیست."
"حرفهای من رو اشتباه برداشت نکن. من میخوام باهات همکاری کنم مرد."
"چی؟"
اخمی روی پیشونی چان نشست. اولین بار بود که نمیتونست حرفهای کسی رو پیشبینی کنه و از اینکه هیونجین کاملا کنترل مکالمه رو بدست گرفته، عصبی شده بود.هیونجین از روی مبل بلند شد، قدمهای بلندی برداشت و روی صندلی پشت میز بزرگش قرار گرفت. پوشهای رو از داخل کشوی میز برداشت و اون رو به چان داد. به پشت صندلی تکیه زد و پاهاش رو روی میز گذاشت. پاکت سیگار محبوبش رو هم از داخل کشو برداشت و اون رو بست:
"این عکسها و اطلاعات مربوط به دراگ جدیدی هست که من موفق به ساختش شدم. اسمش رو گذاشتم رِدکلود. بعد از مصرفش میفهمی چرا این اسم رو گرفته."
خندید و سیگاری بین دندونهاش گرفت تا بتونه کبریتی روشن کنه.چان صفحات رو ورق زد و بعد پوشه رو بست:
"بدون اینکه رئیس رو در جریان ساخت این دراگ قرار بدی، تولیدش رو شروع کردی؟"
چان پوزخندی زد و ترسش رو پشت سر دلیل خوبی که هیونجین دستش داده بود، پنهان کرد.
YOU ARE READING
CANNABIS [ MinSung, ChangJin ]
FanfictionChapter 1ՙ MinSung: Completed Chapter 2 ՙ MinSung, ChangJin, Chanho: Completed - مینهو کل زندگیش سعی داشت تا خودش رو از غرق شدن با دراگ نجات بده؛ ولی حتی ورود هان جیسونگ به زندگیش، پسری که بوسیدنش اعتیادآورتر از کانابیس بود هم نتونست بهش کمک کنه...