Taeky
Still on V pov
تهيونگ كلافه بود؟ درسته هنوز ساعتى از ترک كردن دانشگاه نگذشته بود كه به اينجا رسيده بود توى كافه نشسته و به كوكتل توت فرنگى رو به روش خيره شده بود و پرونده نازک اقاى جى معروف زير دستش بود و با انگشتاش روش ضرب ارومى ميزد درگير كوكتل بدشانس جلوش نبود كه اگه اون ليوان ادم بود زير نگاه نافذ تهيونگ اب ميشد ولى ذهنش اينجا نبود بلكه ذهنش سمت مردى ناشناس ميرفت كه در عين سالم بودن بيمار بود به فكر اينكه سو چه فكرى با خودش كرده كه پرونده به اين عجيبى رو بهش داده با صداى گوشيش پريد بالا و تقريبا زانوش به ميز برخورد كرد و با فحش دادن مخاطب پشت موبايل بدون ديدن اسم جواب تماس رو داد
"كجايى پسر؟ خيلى وقته تو دانشگاه منتظرتيم"
با صداى بوگوم اينبار صندليشو به عقب كشيد چون محض رضاى خدا يادش اومد به دوستاش گفته بود باهم برن دانشگاه!! و حالا اون...
"متاسفم بچه ها من.. من الان كافه اجوشيم"
با گفتن اجوشى بوگوم اون سمت خط سمت ووشيک برگشت كه مشغول مرتب كردن پرونده هاشون بود تا پرونده كاراموزى رو از هم جدا كنه و ابرو بالا انداخت
"و كيم تهيونگ عزيز چرا مارو كاشتى اينجا؟"
"اصلا حواسم نبود... متاسفم... بيايد كافه هرچى خواستيد مهمون من"
بوگوم لبخند پر شورى زد و بعد حداحافظى سمت ووشيک برگشت كه روى صندلى نشسته بود منتظر تنها رفيقشون و كنارش ايستاد
"بزن بريم كافه اجوشى و اجوما كنار دانشگاه اون پسر خيره سر اونجاست.. مثل اينكه جلوتر ما اومده و رفته"
ووشيک كفرى از جا پريد
"اون عوضى خوشتيپ.... مارو اينجا سركار گذاشته؟"بوگوم خنده بلندى كرد و سر تكون داد و با برداشتن پرونده خودش از روى پرونده ووشيک بهش فهمون وقت رفتنه و ووشيک پرونده شو برداشت
"جاش مارو مهمون هر خوراكى كرد كه اون كافه بخوريم"
ووشيک با تخصى خنديد
"من لاته كارامل ميخوام با كيک گردويى"
بوگوم به سفارشات دوستش خنديد و ادامه داد
"من كه قرار نيست مهمونت كنم رفيق! بيا بريم سراغ يه جشن مفتكى"
هردو با لبخند خباثت بار راهى بيرون دانشگاه و به سمت كافه اون پيرمرد و همسرش كه خيلى بين اون سه تا دوست محبوب بودن رفتن..
تهيونگ ليوان رو روى ميز و با دستمال گوشه لبشو پاک كرد و در كافه باز شد و دوستاى تهيونگ داخل اومدن و با ديدن رفيقشون توى كافه كوچيک توى جاى هميشگيشون به سمتش رفتن و رو به روش نشستن تهيونگ لبخند خجلى زد و تا خواست لب به عذرخواهى باز كنه ووشيک پيش دستى كرد و با صدا زدن اجوشى مهربونشون سفارش داد
YOU ARE READING
TAEKY
Fanfictionتو همان انعكاس ماه روى آبى.... همانقدر نزديڪ همانقدر دور... فاقد هرگونه كليشه... يه چيز جديد اوردم•-• فيک ترجمه يا همچين چيزى نيست و قلم خود نويسندست پروژه پايان نامه كيم تهيونگ جوان شد اولين و اخرين عشق زندگيش... . . . . +چطور ميتونى بگى لذت...