چشم هاش یجی رو احاطه کرده بودند..
قصد داشت کاملا نامحسوس و ناشیانه جاسوسی یجی رو بکنه..
هرچند هنوز هم براش مطمعن نبود..!
یجی از خونه ی تجملاتیش خارج شد و سوار لامبورگینی شخصیش شد..
اون تموم دار و ندارشو مدیون شرکت بود..
از بدو ورودش تا به حال به شرکت تموم تلاششو کرد و الان داشت نتیجه ی تلاش هاش رو می دید..
جنی به راننده ی تاکسی علامت داد تا راه بیفته..
اون بهش بابت اینک کار پول داده بود..!
جنی واقعا کارشو خوب بلد بود..
یجی مشغول رانندگی بود..
ولی کاملا حواسش از جنی و تاکسی که سوارش بود،پرت بود..میشه گفت جنی خیلی خوب میتونست از پس جاسوسی کردنش بربیاد..
جنی شروع به فیلمبرداری و عکسبرداری از یجی و ماشینش کرد..
اون قصد داشت گزارش جاسوسی رو به مدیر کانگ برسونه..
و صد البته پیش مدیر یه پاداش حسابی داشت..
یجی بعد نیم ساعت رانندگی،بلاخره به خونه ای کاملا تجملاتی و بزرگ رسید..
ماشینش رو کنار اون خونه پارک کرد..
و از ماشین پیاده شد تا وارد خونه بشه..
جنی متوجه نمیشد چرا یجی وارد اون خونه میشه..
و البته ساکنان اون خونه رو هم نمیشناخت..روشو از ماشین یجی به پنجره کناریش تغییر داد و به فکر فرو رفت..
سلام سلام..
ووت کامنت فراموش نشه 💜✨