𝘱𝘢𝘳𝘵13

33 9 0
                                    

جنی آهسته و باوقار قدم برمیداشت..
شرکت خلوت تر و سوت و کور تر از همیشه بود..
جنی قصد داشت گزارش جاسوسی اش رو به مدیر کانگ تحویل بده..
مدیر کانگ به محض وارد شدن جنی به اتاقش،ازش استقبال کرد و لبخندزنان رو بهش با لحنی محترم گفت:«اوه خوش اومدی جنی،بشین بشین»
مدیر کانگ از اومدنش خوشحال شده بود..
البته طبیعی بود..!
اون حاضر بود براش هرکاری بکنه..
جنی نشست و لبخند ملیحی رو بهش زد و گفت:«براتون یه چیزی آوردم که قطعا خوشحالتون میکنه..!»
جنی هنوز هم برای این کار مطمعن نبود..
دلش به حال یجی میسوخت..
اما...چاره ای نداشت (:

مدیر کانگ رو بهش لبخندزنان گفت:«اوه خیلی هم عالی..!،پس نشونم بده ببینم این چیزی که باعث لبخند من میشه چیه؟!»
مدیر کانگ یه حدسایی میزد..
اما از بابتش مطمعن نبود..
اما اون خوب میدونست که جنی از پس هرچیزی برمیاد..
جنی تلفن همراهش رو از داخل کیفش در آورد و فیلمی رو که از یجی گرفته بود رو نشون مدیر داد..
فیلم داخل شدنش به همون خونه ی مشکوک..
اون سخت منتظر ریکشن مدیر بود..
مدیر کانگ پوزخندی رو به فیلم زد و خطاب به یجی گفت:«ای موش چموش..!،با مال و منالی که من بهش دادم و از خیر سر این شرکت اینقدر تجملاتی شده..!،اون نباید گذشته ی رقت انگیزشو فراموش کنه»

مدیر کانگ خوب از سیر تا پیاز زندگی یجی خبر داشت..
یجی در گذشته کارتن خواب بود و با اضافه ی غذای دیگران شکمش رو سیر میکرد..
اما به محضی که با مدیر کانگ آشنا شد،مدیر یه سری شروط براش گذاشت و اونو وارد شرکت کرد..
جنی در جواب مدیر کانگ گفت:«این تازه اولشه،به زودی قراره چیزهای بیشتری هم دست گیرم بشه»
جنی قصد داشت  مخفیانه هر هفته اونو زیر نظر بگیره..
و گزارششو به مدیر بده..
اون واقعا حرف نداشت.!
مدیر کانگ رو به فیلم خطاب به جنی گفت:«کارت درسته دختر..!،همینطور ادامه بده،دستمزدتم به زودی واریز میکنم»
مدیر قصد داشت 100میلیارد در ازای این کار به جنی بده..!
ولی خوب جنی برای پول این کار رو انجام نمیداد..
اون برای در امان بودن و جاودانه شدنش در شرکت این کارو میکرد..

جنی رو بهش لبخند ریزی زد و تو فکر فرو رفت..







سلام سلام...
ووت کامنت فراموش نشه 💜🍓




 𝘉𝘦𝘭𝘭𝘢 𝘤𝘩𝘰𝘸 2Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora