یجی با کفش هایی گرون قیمت به بیرون از شرکت اومد..
بارون شدیدی می بارید..
میشه گفت امروز درحال گذر بود و دیگه شب شده بود..
یجی به خبرنگار های بیرون از شرکت خیره شده بود..
خبرنگار هایی که برای مصاحبه با جنی اومده بودند...
بعد از پخش خبر خیانت جنی به یجی توسط مدیر کانگ،همه ی خبرنگار ها برای مصاحبه با جنی اطراف شرکت جمع شدند..
و از این هم نگذریم که این شرکت یکی از معروف ترین شرکت های کره بود...!
یجی با شک و تردید خودشو نزدیک جنی کرد و یه سیلی محکم خوابوند در گوش جنی...!
انقدری صدای بلندی داشت که صداش توی کل شرکت پیچید..!خبرنگار ها هم سریع از فرصت استفاده کردند و شروع به فیلمبرداری از جنی و یجی کردند..
یجی با غیض و چشم هایی مملو از تنفر رو بهش گفت:«تو تنها کسی بودی که بعد سالها تونستم بهش اعتماد کنم،امیدوارم یه روز بتونم زیر پاهام لهت کنم..!»
یجی اونقدری خشمگین بود که چشم هاش سرخ شده بودند..!
اون اغلب به کمتر کسی اعتماد میکرد..
و الان واقعا از جنی با اعماق وجودش متنفر شده بود..
بعد از تموم کردن حرفش،با بی تفاوتی تمام از کنار جنی رد شد و اونو ترک کرد..جنی با ناراحتی سرجاش میخکوب شد..
خوب میدونست به چه دلیلی سیلی خورده..!
به همین دلیل شکایتی هم نمیکرد..
برای همین سرشو با تاسف پایین آورد و سکوت کرد..سلام سلام..
ووت کامنت فراموش نشه💜🚶♀️