This part Music's:
Butterflies _ sunsetz .23 December _ 2018. Paris
پسر بچه ی دو ماهه رو از آغوش جیسو گرفت و به چشمای مشکیش نگاه کرد . چشمهای براقی که خطوط طوسی خیلی کمرنگی رو داخل خودشون جا داده بودند .
"نگرانم بک، هنوز خبری از متیو نیست. اون بهم قول داد که برمیگرده."سرش رو بالا گرفت و به دوست و همسایه ی غمگینش بدون حرفی برای مدت کوتاه زل زد.
جمله ی _ بعضی قول ها به وجود میان که شکسته بشن_ رو داخلش گلوش حبس کرد و لبخند بزرگی زد:
"اون قول داده، شاید باید بیشتر صبر کنی!"چانیول هم به بکهیون قول داده بود که زود برمیگرده ، ولی همچنان برنگشته بود . بعد از دوماه ، خبر قرار گذاشتنش با مدل معروف تایلندی_کره ای لیسا مانوبان ، مثل بمب همه جا رو ترکونده بود.
بکهیون یک ماه اول به چانیول هروز پیام میداد و اون فقط یه چیز تکراری میگفت :« برمیگردم بکهیون ، لطفا یکم بیشتر صبر کن»
ولی از شروع ماه دوم_دسامبر _ سعی کرد پیام های دروغگین پسر بزرگتر رو نادیده بگیره و به زندگیِ بدون چانیولش عادت کنه. البته که همچنان موفق نبود ."چانیول کی برمیگرده؟"
"نمیدونم.!"جیسو با دیدن چهره گرفته ی پسر ، حرف دیگه ای نزد و از جاش بلند شد تا شیشه شیری که خالی شده بود رو از اول پر کنه.
"متیو فقط یبار هیونجین و دیده ، اونم از دور. "
"شاید باز هم پسرش رو دیده باشه ، و تو خبر نداشته باشی."شیشه شیری که یک سومش از پودر شیر خشک پر شده بود رو ، روی کانتر گذاشت و چند قدم به بکهیون نزدیک شد و دستش رو ، روی شونش گذاشت و محکم فشارش داد.
"توعه عوضی ، یچیزی میدونی و به من نگفتی؟؟!!!"بکهیون قبل از اینکه سرش رو بلند کنه ، سعی کرد چهره ی مظلوم و چشمای پر از بغضش رو دو برابر کنه . و درست لحظه ای که به چشمای عصبی دختر نگاه کرد، فشار دستش روی شونه اش کم شد و نگاهش یکم آروم تر.
"ببخشید، واقعا یادم رفته بود که بهت بگم .! وقتی تو بیمارستان خواب بودی، متیو حدود یه ساعت ، کنار تو و هیونجین بود و بیشترش پسرتونو بغل کرده بود، جوری به هیونجین نگاه میکرد، که واقعا اون لحظه دلم خواست پدر شدن و تجربه کنم. "
YOU ARE READING
[Aliferous]
Fanfictionخونه، جایی که همیشه بوی قهوه و هات چاکلت میده . باد همیشه به اون پرده ی سفید اتاق کوچیک پر از تابلو های نقاشی میزنه و با لطافت تکونش میده. صدای خنده ها، گریه ها و حتی دعواهای کوتاه مدتشون میتونه همیشه به گوش همسایه ها برسه و این نشون دهنده ی جریان ز...