سلام، بدون مقدمه خاصی میخوام چندین موضوع رو اینجا بیان کنم.
دلم میخواد، با فیکشن نوشتن خدافظی کنم. صرفا حس خوبی میده بهم، نه اینجور که بخوام به صورت پارت به پارت یه چیز رو ادامه بدم. ( بیشتر باعث میشه نسبت به نوشته ام، حس ناکافی و بدی بگیرم) .
حتی چند شاتی نوشتن هم این حس بد رو بهم القا میکنه. شاید کلا مشکل از اینه که نوشته هایی که برام ارزش داره رو اپدیت میکنم. وقتی برای خودم تنها باشن، علاقه بیشتری بهشون دارم.
الیفروس ، قرار نبود اینجور تموم شه . حتی شروعش هم اونجور نباید میبود.
در کل ، الیفروس ، اشکالات زیادی داره . اتفاقات غیر منطقی و شخصیت های بی ثباتی داشت.
توضیح زیادی راجب چانیول ندادم و رسما روی بکهیون مانور دادم.
چانیول به بکهیون قول داده بود خودش همه چیز رو درست میکنه، ولی اونی که اخر سر همه چیز رو تموم کرد، بکهیون بود.
پس یجورایی یه چانیول بدرد نخور ساختم. به فیکشن پر از کلیشه عاشقانه.پارت اخر توضیح کافی راجب اتفاقات ندادم، چون واقعا ازش خسته بودم. اون جور که باید پیش نرفته بود و راجبش نا امید بودم. باید شخصیت های عزیزم من رو از این بابت ببخشند.
اگه قرار بر این باشه که روزی بخوام فیکشن دیگه ای رو بنوسم، قطعا از قبل پارت های زیادی آماده میکنم که موقع آپ ، بد قولی نکنم. با این حال قول نمیدم که داستان جدید داخل این اکانت آپلود شه. ( سناریوهای زیادی دارم، ولی برای داستان کامل شدن کافی نیستن)
در آخر ، این یه خدافظی نیست، بلوبری آپلود میشه ولی نیاز به صبوری داره. داستان جذابی نداره و پشیمونم از آپلودش، با این حال قرار نیست اینجور رها بشه. (موقت انپابلیش میشه)
بابت تمام توجهتون، به الیفروس و صبوریتون برای بد قولی های من موقع آپلود هر پارت مچکرم. و امیدوارم بتونم یه روزی با یه داستان متفاوت و قلم قوی برگردم.
YOU ARE READING
[Aliferous]
Fanfictionخونه، جایی که همیشه بوی قهوه و هات چاکلت میده . باد همیشه به اون پرده ی سفید اتاق کوچیک پر از تابلو های نقاشی میزنه و با لطافت تکونش میده. صدای خنده ها، گریه ها و حتی دعواهای کوتاه مدتشون میتونه همیشه به گوش همسایه ها برسه و این نشون دهنده ی جریان ز...