آغـوش اَمــن !

128 33 15
                                    

من کیستم؟ همانی که امید را پیدا کرد؟ یا کسی که  برای نبودن ، ماندن را انتخاب کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

من کیستم؟ همانی که امید را پیدا کرد؟ یا کسی که  برای نبودن ، ماندن را انتخاب کرد . کاش حالا که درد را در آغوش گرفته ام و بوسه بارانش میکنم، تمام آدم های جهان ، و حتی خودم را فراموش کنم.

مرد به صندلی چوبی بسته شده بود و با چهره ی پر از دردش به شخص روبه روش نگاه میکرد. خون از پیشونی، چشم و حتی دهانش سرازیر شده بود و صحنه ی حال به هم زنی رو درست کرده بود.
"هی پسر، اینقدر مقاومت نکن. اخرش که قراره به حرف بیای. چرا همین الان کارو برای خودت راحت تر نمی‌کنی. امروز یکم رو مود نیستم عزیزم. بخوای همینجوری ادامه بدی ممکنه اتفاقای خیلی بدی برات بیفته ."

صدای سهون داخل گوش های چانیول می‌پیچید و به این فکر میکرد که چرا برادرش اینقدر شبیه به پدرشونه. و خودش هیچ شباهتی به اون مرد نداره. میتونست تا اخر عمر شکر گزار باشه. با این حال ، هر دفعه با دیدن پسر کوچکتر، این فکر از ذهنش عبور میکرد.

"به اون سوزی لعنت شده بگو، حتی اگه جنازشم جلوم بیفته، قرار نیست به چیزی که دیگه وجود نداره اعتراف کنم. اون بچه مرده، اینقدر توهم زنده بودنش رو نزنید لعنتیا. خودم با چشمای خودم دیدم که جون داد. "

سهون چاقوی تازه تیز شدش رو ، روی انگشت کوچیک مرد که به دسته های صندلی زنجیر شده بود کشید و با لحن سرگرم شده و مسخره ای زمزمه کرد:
"پس میخوای باهم خوش بگذرونیم؟ نکنه عاشقم شدی! "

چاقو رو با فشار زیاد روی تمام انگشت های مرد کشید و با پاشیدن خون به اطرافش خنده ی بلندی کرد:
"متاسفم که تایپم نیستی. "

اون پسر زیادی داشت رو اعصاب چانیول می‌رفت ، شکنجه دادن یه شخص بشدت حال به هم زن و پر از انزجار بود . و بعد برادرش، جوری با خوشحالی داشت خوش میگذروند که انگار به سرگرم کننده ترین بازی جهان دعوت شده.

عصبی از جاش بلند شد و با قدم های بلند به سمت در فلزی انباری پر از خاک و نسبتا تاریک رفت.
"اگه اعتراف کرد خبرم کن. و لطفا سعی کن که نکشیش. و اگه اتفاقی مرد، یه جایی چالش کن که هیچ موجود زنده ای پیداش نکنه."

مرد با شنیدن حرف های چانیول، برای هزارمین بار لرزید و ترسیده فریاد کشید:
"من هیچ کاری نکردم عوضیا، چرا باید بمیرم."

 [Aliferous]Where stories live. Discover now