لبخند بزن، برای من.

310 93 28
                                    

This part Music's:- Glimpse of us - Don't hurt me -

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

This part Music's:
- Glimpse of us - Don't hurt me -

23 October_ 2018. Paris


بوسه های عمیق مرد بزرگ تر روی قسمت پایینی سیب گلوی بکهیون مینشست. گرما ، بوی قهوه و شکلات ، و باد خنکی که از پنجره ی نیمه باز اتاق حس میشد. همه چیز برای یه عاشقانه ی شبانه مناسب بود ، غیر از حس وحشتناکی که پسر کوچیکتر داشت. اون نگاه خیره ی پر از غم و خشمش، روی صورت چانیول ، و نفس هایی که سنگین شده بودند .
"حقیقت نداره!؟"
مکث طولانی و نگاه عمیقی به بکهیون کرد:
"نه نداره!."

لب های چانیول ایندفعه جایی نزدیک لبش رو حس کرد . گرمای تن بکهیون ، چیزی که ارزشش از کل زندگی نمایشیش بیشتر بود .
"عکساتون همه جا هست ، حتی داخل گوشیت. و هنوزم میگی حقیقت نداره ."
لب هاش روی لب های نرم و خیس پسرِ لرزون تکون خورد :
"حقیقت نداره عزیز من . هیچ چیز داخل زندگی من حقیقی نیست ، غیر از تو!"

دست هاش به سختی هیکل بزرگ محبوبش رو از بدنش جدا کرد و روی تخت نشست.  اون لحظه از حس ضعف ، دلتنگی و علاقه اش  در مقابل چانیول دوستداشتنی، که طی چند ساعت اخیر نفرت انگیز بنظر میومد ، متنفر بود .
" امشب داخل کارگاه میخوابم ! "
"اونجا پر از بوی رنگه ، برای ریه هات مناسب نیست . بهتره همینجا بخوابی.!"

" بهتره از این موضوع که من همیشه ،  نه یه روز یا دو روز ، همیشه ، تو نبودت اونجا میخوابم با خبر باشی ، البته اگه مشکلی نداره.!"
و چند لحظه ی بعد بکهیون داخل کارگاه پر از تابلوش ، کنار پنجره ،در حالی که پک های عمیقی از سیگارش میگرفت ، به ماه نصفه نیمه خیره شده بود . و اون لحظه حس بچه ی کوچیکی رو داشت که تمام دنیای رویایی کودکانش رو ازش گرفتند .

...

صبح ، بکهیون قبل از اینکه چشم هاش رو باز کنه ، اول گرمای آغوش آشنای چانیول رو حس کرد، و بعد بوی همیشگی عطرش رو .
"صبح بخیر!"

اون هم باید خودش رو بی خیال نشون میداد؟! یا شاید هم باید جوری لبخند میزد که انگار هیچ چانیولی قرار نیست ازدواج کنه !.
"صبح بخیر."

 [Aliferous]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang