بـرای پـایـان مـا !

165 37 18
                                    

پدر بکهیون مرد بزرگی بود، البته برای خلافکارا

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

پدر بکهیون مرد بزرگی بود، البته برای خلافکارا. اسلحه هایی که قاچاق میکرد جزو بهترین بودند. پلیس های زیادی بهش احترام میزاشتند. و در کل اسم و رسمی برای خودش راه انداخته بود. و امیدوار بود، تک پسر خونیش، راه و کسب و کارش رو ادامه بده.
با این حال زمانی که دید پسر علاقه ای به جایگاه پدرش نداره، سعی کرد سخت گیری کنه. در کل ، اون مرد از طرف همسرش خیانت دیده بود. پس پسرش اشتباهات اونو نباید تکرار می‌کرد . اون رو به زور داخل خونه نگه داشت . بابت هر اشتباهی تنبیه سخت گذاشت . بهش درس زندگی داد و بازهم اون بچه بهش پشت کرد و با پارک چانیول، شخصی که بعد از چند ماه موندن کنارشون و نقشه کشیدن برای رئیس اصلی یاکوزا، موفق شد جایگاهشون رو بگیره ، فرار کرد.

البته ، اینقدر راحت فرار نکردند.
چانیول به مدت ۶ ماه ، یا حتی بیشتر کنارشون موند. و بعد خیلی یک دفعه ای و بی خبر ترکشون کرد . یه هفته بعد ، خبر رسید که پدرش رئیس جدید یاکوزا شده.
ولی اصل موضوع این نیود. پدرش تنها اسم یاکوزا و دستورات بزرگ رو میداد. و تمام کار ها روی دوش پسر بزرگش بود.
قرار بر این شد که با بیون بزرگ معامله ای صورت بگیره. پس چانیول، بعد از چندین ماه، دوباره به کره برگشت و اغوش باز بیون بزرگ رو با خوش رویی پذیرفت.
به دیدن بکهیون رفت ولی، اون پسر تنها غیر از متعجب شدن بخاطر وجودش، عکس‌العمل خاصی نشون نداد و با گفتن خوش امد گویی اون رو با پاپاش تنها گذاشت. بدون احساساتی که از بیون بکهیون انتظار می‌رفت .

خونه ی بیون ها تنها جای امنی یود که میتونست بمونه. برای بردن اسلحه ها و پیدا کردن جای امنی برای قلمروی جدیدی داخل کره.

....

چانیول از بی توجهی های بکهیون خسته بود. پسر رسما اهمیتی به وجودش نمی‌داد. در اتاقش رو براش باز نمی‌کرد. اگه سوال میپرسید ، سرش داد میزد. و حتی گاهی آرزو میکرد که چانیول زودتر گورشو گم کنه.
"چه مرگته بکهیون، چرا یه جور رفتار میکنی انگار با یه بچه شیرخواره و کلی بدهی تنهات گذاشتم."
"از شدت پرو بودنت زبونم بند اومده."
"اگه قرار بود بر نگردم ، قطعا باهات خدافظی میکردم . "
"من ازت توضیح نخواستم. "
"ولی من توضیح میدم تا سوءتفاهم ها برطرف شه"

 [Aliferous]Where stories live. Discover now