Part"10

101 21 8
                                    

چپتر دَهُم

«صبر»

صدایی آشنا چانگبین رو وادار کرد تا پلک‌های سنگینش رو از هم فاصله بده و بعد به سختی جسم دردمندش رو از مبل راحتی جدا کرد. باریکه‌های نور خورشید، گرم و روشن، از تار و پود پرده تا میانه‌ی اتاق نفوذ کرده بود و نور زننده، چشم‌های خسته‌اش رو می‌آزرد.

هنوز درک درستی از موقعیت خودش نداشت و حتی به خاطر نمی‌آورد چه زمانی به خواب رفته. دستی به گردنش کشید و چند باری مفاصلش رو به سمت چپ و راست تکون داد، دَم عمیقی گرفت و به اعداد تاری که در محدوده‌ی دیدش شناور بودن خیره شد؛ یازده و پنجاه و سه دقیقه.

پنج ساعتی خوابیده بود، اما هنوز هم میل به خوابیدن داشت. دریای متلاطم ذهنش به آرامش نسبی رسیده بود و دیگه امواج سهمگین خشم و بغض به صخره‌های روانش کوبیده نمیشد.

از پشتی مبل فاصله گرفت و زمانی که روی پاهاش ایستاد، سرگیجه به سراغش اومد. روی مبل نشست و اجازه داد تا حالت تهوع حاصل از کم‌خوابی و خستگی و البته گرسنگی، کمی بهبود پیدا کنه. ضعف جسمانیش هر روز بدتر میشد و این بازگشت ناگهانی سرگیجه، فقط و فقط از روح نشأت میگرفت.

پیام دیگه‌ای چانگبین رو کنجکاور کرد و مرد درحالی که به سقف سفید دفتر کارش خیره شده بود، انبوه پیام‌های تبلیغاتی و بی‌سر و ته طرفدارانش که هیچ پایانی برای اون‌ها وجود نداشت رو زیر و رو کرد. هیچ پیام مهمی وجود نداشت و زمانی پلک‌هاش به آرومی بسته میشد، صدای زنگ تماس تلفنی باز هم خواب رو از چشم‌های چانگبین روبود.

شماره‌ای حفاظت شده که لرزه به اندام هر شخصی می‌انداخت؛
-بله...

-فکر میکنم کار طولانی مدت باعث شده که اشتباهات ریز و درشت زیادی در وظایفت داشته باشی، درسته که خیلی توانمندی و همه‌ی پرونده‌هایی که بهت محول کردیم رو با دقت به نتیجه مطلوب رسوندی اما چانگبین...

صدای نفس‌های عصبی مرد رو میشنید؛
-به شدت خودسَری و هیچ وقت به منافع دولتی و سازمانی فکر نمی‌کنی! همین یک مورد میتونه تمام ویژگی‌های خوب تورو زیر سوال ببره... سگی که دست صاحبش رو گاز بگیره باید اَدَب کرد

چانگبین برای لحظه‌ای پلک‌هاش رو روی هم گذاشت و از خشم چند باری روی مبل کوبید، این لَحن صحبت و صدای آروم رو به خوبی می‌شناخت.

-بله قربان، اما من...

فریاد مرد، صدای چانگبین رو در گلو خفه کرد؛
-فکر میکنی یه کنفرانس خبری میتونه دَهَن خبرنگارهارو ببنده؟

Kamu telah mencapai bab terakhir yang dipublikasikan.

⏰ Terakhir diperbarui: Feb 12 ⏰

Tambahkan cerita ini ke Perpustakaan untuk mendapatkan notifikasi saat ada bab baru!

MazeOfMemoriesTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang