بکهیون به آزمایشگاه برگشت تا چانیول رو ببینه ولی اون رفته بود.اون خونه رفت و سوهو رو دید که روی مبل راحتیش دراز کشیده.
"خُب خُب...جناب بیون کجا بودی؟"
"گندش بزنن،من شام رو کاملاً فراموش کرده بودم"
بکهیون آه کشید و سمت یخچال رفت و یه گلابی برداشت.همین که در یخچال رو بست،چانیول اونجا بود.ایستاده بود و نگاهش میکرد ولی مرئی نبود."شام خوردی؟"
"آره،باز هم ببخشید"
"با کی؟"
سوهو ابروش رو بالا داد."اممم،یه پسره که تازه دیدمش"
بکهیون کوله پشتیش رو روی کانتر آشپزخونه دید."وسایلم رو جمع کردی؟"
بکهیون پرسید."خُب دیگه چی؟"
سوهو بازوهاش رو توی هم گره کرد،کاملاً واضح سؤال بکهیون درباره کوله پشتیش رو نادیده گرفت."خُب،ما فقط حرف زدیم بعدش پیجرم بوق زد و زمانی که برگشتم اون ناپدید شده بود"
بکهیون گفت."چرا وسایلم رو جمع کردی؟"
اون دوباره با قلبی ناآروم پرسید،اینبار نزدیک سوهو شد و با گرفتن دستش امیدوار بود اون اینبار جواب بده."من با خودم فکر کردم ما میتونیم یه پرواز به میونگدانگ داشته باشیم،از کلبه جنگلی پدرت استفاده کنیم و اونجا یه گردش و پیادهروی هم داشته باشیم"
"چی؟"
"خُب،تو و دوست کوچولوت چیکار میکردید؟...گفتی اسمش چی بود؟"
"آممم...چانیول"
"درباره چی حرف میزدید؟"
"مُردن"
سوهو به بکهیون با صورتی که واضحاً داشت قضاوتش میکرد نگاه کرد."بیخیال سوهو،ما هر روز داریم با زندگی و مرگ دست و پنجه نرم میکنیم،چرا نمیتونیم درباره اش حرف بزنیم؟"
"من فقط امیدوارم تو از اون جراحها نباشی که توی اتاق جراحی دعا میکنن"
سوهو خندید و دستش رو دور کمر بکهیون حلقه کرد."میتونیم یه دقیقه باهم حرف بزنیم؟"
بکهیون توی اون لحظه به لمس شدن بیمیل بود."ما میتونیم وقتی میریم کلبه و کمپ میزنیم با هم حرف بزنیم"
"نه سوهو،من الآن نمیتونم کمپ بزنم!"
"خُب،ما لازمه یه کوچولو باهم وقت بگذرونیم.خیلی وقته تنها نبودیم"
"بیا همینجا باهم وقت بگذرونیم.اولش بیا برای 5 دقیقه بهم خیره بشیم.مسابقه زُل زدن"
و اونها همین کار رو انجام دادن.بهمدیگه خیره شدن و بعد از 20 ثانیه،بکهیون از خنده ترکید.
چانیول دوباره انتهای کانتر آشپزخونه ظاهر شد،چشمهاش کاملاً با عشق روی خنده های بکهیون بود.اون با حسرت به اینکه چطور اونها باهم شاد بودن نگاه میکرد.

VOCÊ ESTÁ LENDO
City Of Angels
Contoشهر فرشتگان (Complete) مینی فیک کاپلی:چانبک ژانر:عاشقانه،تخیلی نویسنده:Ashofexo مترجم:Tania kh چی میشه اگه بین ما فرشته ای در حرکت باشه؟ساکت و نامرئی...و چی میشه اگه یکی از همون فرشته ها عاشق یکی از ما بشه؟ پ.ن:این فیک اقتباسیه از فیلم 'شهر فر...