"من دیر کردم؟"
چانیول زمزمه کرد.هنوز زیر اون بارون سیل آسا ایستاده بود."منظورت چیه؟"
بکهیون پرسید در حالی که هنوز به زخمهاش نگاه میکرد."تو و سوهو،من براش دیر کردم؟"
"نه،نه تو دیر نکردی"
بکهیون لبخند زد.دست چانیول رو گرفت و داخل کلبه کشید.چانیول احساسش کرد.اون تفاوت حرارت بدنشون رو زمان لمس کردن حس کرد.اون دستهای گرم بکهیون رو مقابل دستهای سرد و خیس خودش احساس کرد.بکهیون دستش رو رها کرد و سراغ جعبه کمکهای اولیه رفت.اون به چانیول گفت روی تخت بنشینه.چانیول چشمهاش رو بست،کمی احساس سرگیجه داشت.اون حالا میتونست تموم چیزهایی که گاهی انسانها درباره اش حرف میزدن و اون میشنید رو احساس کنه.
بکهیون تونست نفسهای گرم چانیول رو روی دستهاش در حالی که داشت زخم کنار لب چانیول رو درمان میکرد احساس کنه.اون به خیره شدن ادامه میداد.اون زخمها رو با دستهاش لمس میکرد و به انگشتهاش نگاهی میانداخت که کمی خون روش وجود داشت.
بکهیون سمت جلو خم شد،خیلی نزدیک.اون میتونست نفسهای گرم چانیول رو مقابل لبهاش احساس کنه.بعد چشمهای چانیول باز شد و بکهیون رو شوکه کرد ولی چانیول سمتش خم شد،بوسه ای از لبهای بکهیون گرفت.اونها چشمهاشون رو بستن و از بوسه با لبهای بسته لذت بردن.اونها لحظات خوبشون توی اون دقیقه رو باهم شریک شدن.بکهیون عقب کشید.
"اینبار حسش کردی؟"
بکهیون زمزمه کرد."آره"
چانیول لبخند زد و خم شد،بوسه دیگهای روی لب پایینی بکهیون کاشت.بوسه با لبهای بسته تبدیل شد به یه بوسه فرانسوی از جانب بکهیون.چانیول به آرومی دهنش رو باز کرد و به زبون بکهیون اجازه ورود داد.اون بالأخره بکهیون رو مزه کرد.بعد از اینکه عقب رفت چانیول همچنان داشت دهنش رو مزه مزه میکرد."بکهیونا!تو مزه عجیبی میدی!"
رنگ صورت بکهیون با این حرف به سرخی متمايل شد."بهش میگن شیرین.حالا بگو ببینم،ا...این خوبه؟آخه شکلات خورده بودم"
اون فریاد زد و چانیول مثل یه بچه کوچولو سر تکون داد و بکهیون رو برای یه بوسه دیگه سمت خودش کشید.اینبار عمیقتر بود و اون یکی پسر نمیتونست نفس بکشه پس عقب کشید تا با یه دَم عمیق هوا داخل ریههاش فرو ببره.بکهیون با شروع یه بوسه فرانسوی دیگه داخل دهن چانیول ناله کرد و اون رو بلند کرد تا بِایسته."میخوام لمست کنم"
چانیول زمزمه کرد."خُب تو همین حالاش هم داری لمسم میکنی،اینطور نیست؟"
بکهیون خندید و به بوسیدنش ادامه داد.اون زیپ شلوار چانیول رو باز کرد و دستش رو داخل باکسرش فرو برد.چانیول گرمای دستهای بکهیون رو روش احساس کرد و با احساس بالا و پایین شدن اون توسط بکهیون ناله بلندی کرد.
بکهیون کنار گوشش خم شد و زمزمه کرد."چه حسی داره؟"
"نـ...نمیدونم چطور توصیفش کنم"
"چطور حسش میکنی؟فقط سعی کن"
بکهیون دوباره پرسید."گـ...گرمه و..."
با سریعتر شدن حرکت دست بکهیون ناله بلندی کرد و چشمهاش رو بست."...آههههه و خیلی خـ...خوبه"
بکهیون به توصیف ساده چانیول لبخند زد و خم شد تا لبهای شیرین چانیول رو ببوسه.اون لبهای چانیول رو دونه به دونه بوسید و روش خیمه زد تا تسلط بیشتری داشته باشه.
اون شب پر بود از بوسه های فرانسوی و عاشقونه و اولین تجربه چانیول از لمس بدن بکهیون و خیلی چیزهای دیگه که تا به حال تجربه نکرده بود.************************
"بکهیونا"
چانیول با باز کردن آهسته چشمهاش و دیدن اینکه بکهیون هنوز بازوهاش رو دورش حلقه کرده به آرومی زمزمه کرد."هممم"
بکهیون با چشمهای بسته زمزمه کرد و بازوش رو خاروند که اتفاقی دستش توی صورت چانیول خورد."آخخخ..."
"اوه ببخشید"
"احساسش کردم و این درد داشت"
چانیول لبخند زد.احساساتی که توی صورتش نشون میداد با لبخندش همخونی نداشت ولی اون خوشحال بود که داشت حسش میکرد حتی اگه اون حس درد بود.
بکهیون خندید و روی چانیول خیمه زد تا بوسه صبحگاهیش رو بگیره."صبح بخیر"
و اون صبح واقعاً برای دوتاشون خوب بود.

ESTÁS LEYENDO
City Of Angels
Historia Cortaشهر فرشتگان (Complete) مینی فیک کاپلی:چانبک ژانر:عاشقانه،تخیلی نویسنده:Ashofexo مترجم:Tania kh چی میشه اگه بین ما فرشته ای در حرکت باشه؟ساکت و نامرئی...و چی میشه اگه یکی از همون فرشته ها عاشق یکی از ما بشه؟ پ.ن:این فیک اقتباسیه از فیلم 'شهر فر...