Be careful!
Gain the things you love, otherwise you will have to love the things you gain.• مراقب باش!
چيزهايي كه دوست داري رو بدست بيار، وگرنه مجبور ميشي چيزاي كه بدست مياری رو دوست داشته باشی.⿻░⃟⃪꯭🐾 ༑༑҉ ⟦🍭⟧---🐾𓎂 ⃟⃘݊𓎂🐾---⟦🍓⟧
زندگی مثل یک جعبه آبرنگ میمونه. یا حتی یک بسته مداد رنگی. هرکسی یه رنگی رو برمیداره و چیزی میکشه. یکی یه دونه خورشید میکشه و یکی هم خاک توی باغچه. شاید یکی لباس پاره بکشه و اون یکی سیبهای خندون. یه تصویر از خانواده یا یه قاب از دعوای بین رنگ سیاه و قرمز. یکی بلده و سلیقه داره تا نقاشی کنه و دونه دونه هررنگی رو جایی بذاره که بهش بیاد. یکی هم بلد نیست و فقط حسی یه چیزی میکشه. چانیول هم یه روز جعبهی رنگها رو برعکس کرد و فارق از هرمحدودیتی، بدون نیاز به فکر کردن...فقط هرچی رنگ داشت رو خالی کرد و خیره به پاشش قطرات ریز و درشت به همهجا...دید که چطور تصادفی و محال...سفید از ترس سیاه شدن جیغ زد و بنفش خوابالو، سر بلند کرد، قرمز خسته، خمیازهکِشان و لَختکُنان، از قوطیش بیرون اومد...این رنگ جدید...که ترس قرمز از ارتفاع بود و خشم سفید از دست تاریکی...اسمش صورتی بود. هم رنگ با یک بنفش خوابالو!
نگاهش رو از تکه کاغذ شکل توتفرنگی که روش نوشته بود"کیک، شیر و بستنی بعد از ناهار دوم" گرفت و لب پایینش رو با گاز توی دهنش کشید. نگاهش رو تو اتاقک پارتیشنی کارمندی چرخوند و از لبهی بالاش، اونطرف که هرکارمندی توی بخش خودش مشغول بود رو دید زد. همه سرگرم کار بودن و گاهی یه صدای زنگ تلفن و بوق بوق میاومد. روی مانیتور ته سالن و جلوی اون میز بزرگ و شلوغ، یه عالمه خط و موج و نمودار بود که هرکدوم یکی از شاخصهای هواشناسی رو نشون میداد. چانیول هربار با دیدنش یاد بیچارگیش برای قبولی توی آزمون دولتی میافتاد. اون دوران استراحت کردن انقدر براش محال بود که حس میکرد با هم دشمن شدن وگرنه کی میتونست بدون یک لحظه توقف اون همه تلاش کنه و درس بخونه؟! اون هنوز جوون بود...ولی اگه دیگه بچه و بیبیفیس نبود همهاش تقصیر اون آزمون بود که پیرش کرد.
دکمهی کت جین نازکش رو باز کرد و دستش رو روی توتفرنگی روی رونش کشید. نفسعمیقی کشید و مرمکشهاش رو مثل سریعترین سارق دنیا پایین داد تا یه نگاه از توتفرنگی روی پاش بدزده و شاید بالأخره دلش رضایت بده و بخورش که یه کرگدن مزاحم شاخ زد به هرچی غرق بودن تو لحظات خوش بود!!
" مدیر پارک تفسیر نمودارها رو انجام دادم و نتیجه رو براتون ایمیل کردم!"
اون پسر با اون چشمهای براق که خورشید نتونسته بود از جذابیتش بگذره و انقدر بوس رو پوستش کاشته بود که تیره بشه، کیم جونگین همواره مشتاق و شاداب بود.
چانیول نمیگفت جونگین کارآموز بدیه فقط زیادی کرگدنی لحظات توتفرنگی اون رو له میکرد. توتفرنگیش زیر میز بود و روی پای اون هیچکس بهش دید نداشت. یه لبخند با جمع کردن گوشهی لبهاش زد و با خودکارش به ته سالن اشاره کرد:"+ چرا نمیری یکم استراحت کنی جونگین؟! من الان سرم شلوغه ولی هروقت تونستم کارت رو ببینم...نتیجه رو برات ایمیل میکنم!"

YOU ARE READING
cats love weather
Fanfictionعاشق بودن یعنی گربه بود. یعنی خسته و خوابالو یه قلب پیدا کنی و خودت رو توش بچپونی تا بخوابی. یعنی هرکی به قلبت نزدیک شد براش پنجول بکشی و زبون کوچولوت رو بکشی رو قلب خوشگلت تا مثل یاقوت براق بشه. چانیول، گربهی سیاهی بود. کلا سیاه بود. اگه ازش میپ...