░⃟⃪꯭🐾 ᛈᚻ⁶ ༑⫺꯭༎

286 82 19
                                    


⿻░⃟⃪꯭🐾 ༑༑҉ ⟦🍭⟧---🐾𓎂 ⃟⃘݊𓎂🐾---⟦🍓⟧

جونگده نمی‌دونست چرا مدام خودش رو وسط این دوتا گربه می‌ندازه. البته انسان‌ها ذاتاً یه روی گربه دوست داشتن...البته بهتر بود بگه زورکی گربه دوستی! ولی الان که نصفه شب روی سنگ‌فرش‌های حاشیه‌ی رودخونه ایستاده بود و خیره به آسمون داشت تو‌ سرش زار میزد واقعا پشیمون بود که تو دانشگاه توجهش به این پسر مو صورتی جلب شد و تا خود الان دنبال میو میو کردن‌هاش افتاد.

ناگهان فشاری به شونه‌‌هاش وارد شد و بکهیون با گذاشتن کف دست‌هاش روی شونه‌های جونگده، خودش رو بالا کشید و شروع کرد به بپر بپر کردن. جونگده کمرش کمی خم شد و پوکر فیس به نوک کفش‌هاش خیره شد:" بکهیون نمیشه فقط دو دقیقه بشینی تا چانیول برسه؟!"

بکهیون برای یک لحظه ایستاد ولی بعد با نچ‌نچ سرش رو طوری به چپ و راست تکون داد که موهای کوتاهش هم مدام این‌ور و اون‌ور بره و گَرد توت‌فرنگی به همه جا بپاشه:"- پیشی باید شیطون باشه...مامانم میگه پیشی باید بلد باشه از درخت بره بالا!!"

جونگده با افسوس تایید کرد. تا بکهیون دست از له کردن اون برداشت، یه نگاه سَرسَری به رودخونه و نقاشی چراغ‌های شب روی سیاهی آب انداخت. هوا خنک بود و با اینکه صداهایی می‌اومد ولی میشد گفت موسیقی شبانه همه جا رو ساکت کرده بود. همه‌ی همکارها رفته بودن و اون به زحمت بکهیونی رو که مدام آهنگ سخت‌تر انتخاب می‌‌کرد و هربار بیشتر رگ گردنش با نوت‌های بالا بیرون میزد رو از میکروفون جدا کرد.

آوردش اینجا تا کمی هوا بخوره و مستیش بره ولی به جاش پُقی گوش و دمش بیرون زد و جونگده فقط تونست اون دم صورتی رو تو پاچه‌ی شلوار صاحبش با مکافات فرو کنه و بذار اون گوش‌ها بمونن. موجودات فانتزي، مستی فانتزي داشتن و بدتر از یک بکهیون مست فقط یک بکهیون مست‌تر بود.

سرش رو تا چرخوند اینبار بکهیون از دکل چراغ خودش رو آویزون کرده بود و معلوم نبود چطور داره کرمی ازش می‌کشه بالا. اول یه نگاه انداخت تا ببینه شاهدی هم هست یا نه بعد فوری سمتش دوید و پاچه‌ی شلوار گشادش رو گرفت:" میشه بگی داری چی کار می‌کنی؟!"

بکهیون تیر چراغ به بغل، یه نگاه به پایین انداخت و بعد با چونه‌اش به درخت‌هایی که بالای تپه‌ی حاشیه‌ی رودخونه بودن، اشاره کرد:"- درخت‌ها دور بودن...تا اونجا خوابم می‌رفت!!"

جونگده چیزی تا چنگ انداختن به صورت خودش فاصله نداشت:"از دست تو خودم رو می‌کشم!!"

بکهیون گنگ به جونگده نگاه کرد و حلقه‌ی دستش رو باز کرد تا چونه‌اش رو بخارونه که یکهو ول شد و شانس آورد که گربه بود و تونست روی پاهاش پایین بیاد و تنها آسیب شد جیغ بلند جونگده که تمام آدم‌های اطراف رودخونه رو بیدار کرد.

cats love weather Donde viven las historias. Descúbrelo ahora