عاشق بودن یعنی گربه بود. یعنی خسته و خوابالو یه قلب پیدا کنی و خودت رو توش بچپونی تا بخوابی.
یعنی هرکی به قلبت نزدیک شد براش پنجول بکشی و زبون کوچولوت رو بکشی رو قلب خوشگلت تا مثل یاقوت براق بشه.
چانیول، گربهی سیاهی بود. کلا سیاه بود. اگه ازش میپ...
تقدیم به هرکسی که آبوهوای ناشناختهی دلش، فکرهای عجیبی تو سرش انداخته... تقدیم به نرمی قلبتون حتی اگه برای لمس دستهای خودتون سنگی و سفت شده...
⿻░⃟⃪꯭🐾 ༑༑҉ ⟦🍭⟧---🐾𓎂 ⃟⃘݊𓎂🐾---⟦🍓⟧
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
چند سوال از چانیول آبوهوای عشق گربهها:
1)عشقتون چه رنگیه؟
من تلاش میکنم سیاه نگهش دارم. تاریک. تو شب کسی نمیتونه چیزی ببینه ولی من و بکهیون دید گربهای داریم پس این جوری عشقمون فقط مال خودمونه ولی پیشی کوچولوم...اون همینجوری همه جا صورتی میپاشونه!!!
2)عشقتون چه مزهای داره؟
مزهی لبخند میده. بکهیون خیلی خوش خندهاس!
3)قدرت عشقتون به چیه؟
به گربهای بودنش! جفتمون برای هرکاری جز مموشی خستهایم. اصلا نا نداریم دعوا کنیم و بهم بزنیم یا بخوایم همدیگه رو لوس نکنیم...هیون میگه دنیا جا برای خواب زیاد داره...هروقت همه رو امتحان کرد به بیداری فکر میکنه.