part 7

32 11 5
                                    

سلااام
من متاسفم ک اینق دیر ب دیر اپ میشه

امشب برای جبرانش دوتا پارت اپ میکنم
و شماهم باید دو برابر حمایت کنید

نزدیک تر اومد 

عقب رفتم که با دست دیگش کمرم رو چنگ زد و به خودش چسبوند..

اخم کرده بود..

لعنتی..به خودم لعنت میفرستادم که توی این وضعیت وحشتناک به اینکه چقدر وقتی اخم میکنه جذاب میشه فکر میکنم ..

اخم هاش صورتش رو جذابتر میکرد..و در این شکی نبود.. 

صورتش رو نزدیکم اورد و گفت : در برابر من نمیتونی مقاومت کنی.. 

+ اعلیحضرت..تنها کسی که..من در مقابلش ..بی دفاعم..شمایین.. 

_ میخام برات یه داستان تعریف کنم..از زندگی ی نفر..وقتی برای اولین بار جنگ رفته بودم.. 

بهش نگاه کردم 

کمرمو ول کرد و گفت بشین..

روی تخت نشستم و کنارم نشست 

دستم رو هنوزم ول نکرده بود..

: اولین باری که رفتم جنگ با یه مرد جوون مثل خودم بود..تا آخر نبرد پیش رفتیم ..میتونست جونمو بگیره..شمشیرش دقیقا روی گردنم قرار داشت..میدونی بهم چی گفت؟!

گفت ادما یه بار عاشق میشن..یه بار ازدواج میکنن..یه بار هم میمیرن..

من عاشقت شدم..باهات ازدواج نمیکنم..ولی نمیتونم هم جونتو بگیرم.. 

به چشم هام نگاه کرد و گفت : آدما یه بار عاشق میشن هوژین..

چشم های متعجبم باعث شد زبونم باز بشه و بگم : اما ..دارید میگید اون یه مرد جوون..

+ خب؟!

سکوت کردم..چند ثانیه به چشم هاش نگاه کردم که گفت : چیه!؟ رابطه ی بین دوتا مرد چیه‌!؟

+ ولی این..این گناهه..

ابروهاش اخم جذابی رو روی ابروهاش کاشتن..چشم های کشیده و وحشیش رو ریز کرد..سرش رو جلو تر اورد..

با ترس نگاهش کردم..

: فقط کافیه یه بار دیگه اینو حقیر و گناه بدونی..اون موقع روی اون لبای صورتی و شیرینت گناه میکارم.. 

با ترس نگاش کردم..قلبم داشت از سینه بیرون می اومد..قلبم با نگاهش تصادف کرده بود..نه میتونستم قلبم رو نجات بدم و نه میتونستم از نگاهش دل بکنم..باید چیکار میکردم‌؟! 

حرف های جیمینا وجودمو اتیش میزد..

بیا فکر کنیم کارایی که کرده تظاهر نبوده ولی چرا باید باهات خوب حرف بزنه؟!

خب ..شاید دلش..برام سوخته..

ولی واقعا فقط دلش به حالم میسوخت‌؟! 

تاریخ و پروانه ی نقاش🦋🎻Where stories live. Discover now