مسابقه رالی؟😐

1.4K 145 26
                                    

تهیونگ با اخمی که بین ابروهاش بود و حس عصبانیتی که داشت ماشین رو میروند و به چرت و پرتایی که جونگکوک در حال خماری میگفت گوش میکرد
چشمای جونگکوک بسته بود و در حالت خواب بود ولی هزیون میگفت
+ هی آقا خوشگله من خوبم فقط یکم احساس گرما میکنم باشه؟
و بعد سرش به داشبورد ماشین خورد خودشو تو همون حالت نگه داشت که تهیونگ از سرشونش کشید و اونو به عقب پرت کرد
+هی تنهام بذار، من فقط سردمه لاشی
و بعد تهیونگ ابروهاشو بالا انداخت و جونگکوک ادامه داد:
+نه پسر دوباره نه نه بزار من رانندگی کنم همیشه دلم میخاست رانندگی کنم
تهیونگ با لحن سردش گفت:
_ماشین من؟ عمرا تو مواد زدی و گواهینامه نداری
جونگکوک چشماشو باز کرد و گفت:
+من فقط سرگیجه دارم
و بعد به سمت تهیونگ که پشت رول بود رفت و با انگشت اشارش بهش گفت:
+هرچند که توعم مشروب خوردی
تهیونگ دستشو پس زد و گفت:
_فقط دو شات
جونگکوک خندید و با تمسخر گفت:
+آره از ممه های اون دختره تکیلا با عرق خوشمزس ها؟
تهیونگ که از حرف جونگکوک خندش گرفته بود لبخند ریزی زد و به جونگکوک نگاه کرد که داشت میخندید و تا آخر راه چرت و پرت میگفت.
به عمارت رسیدن و تهیونگ دستای جونگکوک رو شونش انداخت تا اونو به داخل ببره و جونگکوک گفت:
+میدونی میتونی ممه های مامانتم بخوری مثلا تکیلا روی سینه های مادرت پس ازش لذت ببر
تهیونگ با خنده گفت:
_مادر منو ول کن
و بعد جونگکوک میخاست از ‌پله ها بالا بره که تعادلشو از دست داد و دوباره افتاد تو بغل تهیونگ و تهیونگ براید استایل بغلش کرد تا از پله ها بالا ببرتش
+احیانا مادرت بهت یاد نده بچه مردمو بغل نکنی؟
و بعد جونگکوک تابلو روی دیوار رو دید و گفت:
+هی دارسی دوست من این نوه شماست ولی گولشو نخورید اون مثل شماها شیک نیست حتی با یه پسر جذاب تو بغلش
تهیونگ داشت میخندید و بعد جونگکوک بازوهاشو گرفت و فشار داد و گفت:
+اوه خدااا شرط میبندم خیلی ورزش میکنی نه؟
و بعد دوباره ادامه داد
+میدونی مایع چیه؟ یه مایع رو میریزی تو یه مایع دیگه میشه مایع البته شاید جامدم بشه ریخت توش
و بعد به اتاق جونگکوک رسیدن و تهیونگ جونگکوک رو روی تختش گذاشت
و جونگکوک گفت:
+اگه کمی احساسات داشتی ازم قدر دانی میکردی
تهیونگ پتو رو، رویه جونگکوک گذاشت و خواست لامپ رو خاموش کنه که جونگکوک گفت:
+نه نه تاریکی نه
و بعد تهیونگ تتو پشت گوش جونگکوکو دید و آروم نوازشش کرد که جونگکوک دستشو پس زد و گفت:
+هی لاشی به من دست نزن
تهیونگ از تخت بلند شد و به سمت اتاقش رفت.
دوباره همون خواب دوباره همون کابوس
کِی قرار بود کابوساش تموم بشه؟
مادرش صورتشو گرفته بود و صداش میکرد کوک؟ کوک؟
صورت مادرش خونی بود و داشت میگفت پاشو عزیزم
جیسو، جونگکوکو بغل کرد و اونو به سمت کمد بُرد و گفت:
هرچیزی که شد بیرون نیا
و بعد در کمد رو بست
صدای  پدرش میومد که داشت درو محکم میکوبید و میگفت جیسو درو باز کن این در لعنتیو باز کن حرومزاده بازش کن وگرنه میشکنمش
از خواب پرید و سرشو تو دستاش نگه داشت و نفس نفس میزد ساعت چهار صبح بود هنوز وقت داشت بخوابه.
ساعت هشت صبح عمارت کیم
تهیونگ رو میز نشسته بود و داشت صبحانه میخورد
جونگکوک با شتاب سمت اشپزخونه اومد و مارتین گفت:
قهوه آقا؟
+ممنون مارتی خودم برمیدارم
و بعد به سمت تهیونگ اومد که میخاست قَهوَشو بخوره و تو کسری از ثانیه قهوشو از دستش گرفت و سر کشید و همونطور که بالاسر تهیونگ ایستاده بود گفت:
+دیشب چه اتفاقی افتاد؟
تهیونگ با نیشخند گفت:
_واقعا یادت نمیاد؟
و بعد بلند شد و جونگکوک پشت سرش راه افتاد و گفت:
+وقتی پدرت بیاد و همچیو بهش بگم خیلی جالب میشه
_ببینم واسه کی بد میشه
و بعد جونگکوک لباس تهیونگو کشید و گفت:
+تو بهم بگو
تهیونگ چرخید و خودشو به جونگکوک نزدیک کرد و دم گوشش گفت:
_میدونی دیشب من گذاشتمت رو تخت و خیلی چیزا اتفاق افتاد
جونگکوک، تهیونگو هل داد و گفت:
+تو بهم دست نزدی این کاریه که روانیا میکنن تو خیلی پیچیده ای کیم تهیونگ!
اینارو درحالی که پشت سر تهیونگ راه میرفت گفت و تهیونگ با بی حوصلگی جواب داد:
_واقعا؟
و بعد ایستاد و لیوان آب پرتغال رو سر کشید
+میدونم یکاری کردی فیلم گرفتی ازم؟   
_نه ولی باید میگرفتم خیلی خنده داره میشد
تهیونگ اینو گفت و خواست ادامه آب پرتغالشو بخوره که جونگکوک لیوانو از دستش کشید و خودش سر کشید
نامجون و جیسو در حالی که تو بغل هم بودن با لباس خواب اومدن و گفتن صبح بخیر
تهیونگ و نامجون رو میز صبحانه خوری نشستن و جیسو بوسه ای رو گونه جونگکوک گذاشت و گفت:
دیشب چطور بود؟
و بعد با لبخند پهنی که رو لبش بود به تهیونگ نگاه کرد و گفت:
+دیشب؟
و بعد دست به سینه ایستاد و گفت:
+میدونی دیشب کجا بودم؟
جیسو جواب داد:
آره پیش جیمین،تو بهم پیام دادی گفتی اونجا میمونی فیلم لالالند رو میبینید
جونگکوک با تعجب به تهیونگ که داشت ریز میخندید نگاه کرد و گفت:
+من پیام دادم؟
نامجون رو به جونگکوک گفت:
جیمین از یه خانواده خیلی ثروتمنده
و بعد جیسو به شونه نامجون زد و نامجون ادامه داد:
خب چندان مهم نیست چون دوست پسرش یه مکانیکه خیلیم خوب دارن پیش میرن
+آره شکی نیست
جیسو کنار نامجون نشست و به تهیونگ گفت:
ممنون که اونو به دوستات معرفی کردی
تهیونگ لبخندی زد و گفت:
_خواهش میکنم هر کاری از دستم بر میاد میکنم
جیسو خندید و گفت:
خیلی شیرینی و خیلی خوشحالم که اختلافتون رو کنار گذاشتید
تهیونگ با نیشخند به جونگکوک نگاه کرد و ابروهاشو بالا انداخت
و جونگکوک سریع گوشیشو در اورد و به صفحه چتش نگاه کرد
سلام مامان من شب دیر میام میخام با جیمین فیلم لالالند رو ببینم
باشه عزیزم مواظب خودت باش
راستی مامان من در مورد تهیونگ اشتباه میکردم اون فوق العادست
جونگکوک با حرص به تهیونگ نگاه کرد و تهیونگ با لبخند پهنی که زده بود بهش چشمکی زد
جیسو رو به جونگکوک گفت:
اونجا پسری هم بود؟
+من نیازی نمیبینم رفیق داشته باشم مامان یادم نمیره که چجوری منو از اونوو جدا کردی
جیسو جلو اومد و گفت:
عزیزم
و بعد جونگکوک به تهیونگ نگاه کرد و ادامه داد:
+اون خیلی بهتر از اینهمه فضولی ها بود
اینو گفت و بعد رفت
تهیونگ در حالی که داشت غذا میخورد گفت:
_اونوو؟
جیسو جواب داد:
دوست پسرش، فکر کنم دلش براش تنگ شده حتما دیشب شب بدی داشته
نامجون جواب داد:
پس جونگکوک هم مثل تهیونگ گیه
و جیسو گفت:
اینروزا همه اینجورین
نزدیکای ظهر جونگکوک با شلوارک و بالا تنه لختش به سمت ساحل رفت و پارچه ای پهن کرد و روی اون دراز کشید و مشغول کتاب خوندن شد امروز هوا آفتابی و قشنگ بود!
مشغول کتاب خوندن بود که دید یه شماره ناشناس داره به گوشیش زنگ میزنه برداشت و گفت
+سلام؟ بله؟
کسی پشت تلفن جوابشو نداد و بعد تهیونگو دید که با یه تیشرت آبی و شلوارک داره بهش نیشخند میزنه و گوشیش دستشه
از جاش بلند شد و به سمت تهیونگ رفت و با لحن سرد و محکم گفت:
+دیگه هیچوقت به تلفنم دست نزن
تهیونگ که رو نیم تنه جونگکوک زوم بود لبشو گاز گرفت و با نیشخند جواب داد:
_دیگه هیچوقت یکی از مهمونیامو خراب نکن
+لالالند؟
_مناسب توعه
+از فیلمای تجاری متنفرم
جونگکوک اینو گفت و رفت 
و دوست تهیونگ، یونگی  گفت:
فیلمای پورن دوست داره؟ بهش میاد
تهیونگ چشم غره ای به یونگی رفت و گفت:
_خفه شو
جیمین سمت جونگکوک رفت و کنارش نشست و گفت:
*فقط اهمیت نده
+میتونم از پس خودم بر میام
دوستای تهیونگ اومده بودن و اونطرف دورهم بودن که یکیشون گفت:
بهترین قسمت مهمونی دیشبو از دست دادی
_میدونم رفیق تصادف کردم
و بعدش دوستاش خندیدن و تهیونگ بلند گفت:
_هی راستی میدونی شیشه مایعه؟
یونگی به تهیونگ زد و گفت:
اوسکول شدی؟
جونگکوک متوجه شد که تهیونگ داره به دیشب اشاره میکنه و بهش تیکه میندازه
و بعد تهیونگ ادامه داد:
_تازه میشه یه مایع رو تو مایع دیگه ریخت
دوستاش خندیدن و گفتن:
داداش چی میکشی؟
یونگی جواب داد:
کریستال
و بعد همشون زدن زیر خنده
جونگکوک در حالی که کتابش دستش بود داشت به تهیونگ نگاه میکرد که از پشت کاملا لخت بود و بوتش معلوم بود واقعا بوت جذابی داشت!
جیمین به جونگکوک زد و با خنده گفت:
*بوتش بزرگه نه؟
تهیونگ لباسشو تنش کرد و به سمت ساحل رفت که دوتا دختر بهش گفتن:
تهیونگ چرا برای برنامه امشب دعوت نامه ای برای ما نیومده؟
تهیونگ با سردی جواب داد:
_برنامه ای نیست
و به سمت ساحل رفت
جونگکوک با تعجب به جیمین گفت:
+قضیه چیه؟
جیمین با خوشحالی گفت:
*امشب مسابقه رالیه پارتی قبل مسابقه هم داریم
و جونگکوک تو فکر فرو رفت
مسابقه رالی؟
________________
امیدوارم لذت برده باشین ووت و کامنت یادتون نره😃❤️‍🩹
در طول این هفته پارت بعدی هم اپ میشه😌

برادر  ناتنی  من! || Vkook||Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon