امشب مطمئنم بهترین شب عمرمه. چون درکنارشم. درکنار کسی هستم که شبانه روز آرزوشو داشتم. آرزوی یکبار دیدنش، یکبار شنیدن صداش، یکبار شنیدن اسمم از زبونش.
اما اون سرسخت تر از این حرفا بود که به همین راحتیا بدستش بیارم.
درسته! اون نمیتونست به هرکسی اعتماد کنه. حق داشت. زندگی قبلیش اونقدرام ساده و بی دردسر نبود.بهش حق میدم نتونه به هرکسی اعتماد کنه. اما من باید برای بدست آوردنش میجنگیدم. با ترسی که تو وجودش بود جنگیدم و بالاخره بهش رسیدم. به خودِ واقعیش، همونی که حالا برای نترسیدن به آغوشم پناه میاره
همونی که هروقت اعصابم خورده، با نوازش موهام و بوسه های آروم و عاشقانه ش آرومم میکنه.درسته خیلی سرسخت بود. خیلی زجر کشیدم. ولی بالاخره رسیدم. رسیدم به کسی که قلبم رو به نامش زده بودم. همون کسی که مدتها برای زندگی درکنارش سناریو چیدم به امید اینکه یه روز به واقعیت تبدیل بشه.
الان اگه بگم خوشحال ترین فرد دنیام، دروغ نگفتم.
دستای گرمش تو دستامه
صدای خنده ش هارمونی دلنشینِ گوشهامه.
و خودش...
خودش تکه ای از ماهه که جدا شده و اومده توی زندگیم تا منو از اون وضع مضخرف و افسرده خارج کنه.اون فرشته ی نجاتمه. اینو مطمئنم
درست تو زمان بدبختیام، بدترین زمانی که هرکسی میتونه تجربه کنه، درخشان ترین فرد رو دیدم.
دیدم و عاشقش شدم.
و وقتی که عاشق میشی، انگیزه ی جدیدی برای زندگی پیدا میکنی.
و من پیدا کردم.
و چه کسی رو هم پیدا کردم.دلم میخواد تاابد دستام تو دستاش بمونه، تو آغوش همدیگه حل بشیم و سلول های بدنمون باهم یکی بشه، تا هیچوقت نتونیم از هم جدا شیم
این بزرگترین خواسته م از دنیاست...!
أنت تقرأ
"TaeJin OneShots"
القصة القصيرة༺𝑎𝑙𝑙 𝑜𝑓 𝑚𝑦 𝑜𝑛𝑒𝑠ℎ𝑜𝑡𝑠 𝑎𝑛𝑑 𝑠𝑐𝑒𝑛𝑎𝑟𝑖𝑜𝑠 𝑎𝑟𝑒 ℎ𝑒𝑟𝑒༻ ❁همـهے وانشـاتهـا و سنــاریـوهــاے تهجینیِ مـن اینجــان❁