صفحهٔ هشتم

1K 205 15
                                    

دختر نوجوان به تازگی بستری شده تا روند درمانیش شروع بشه. ما متوجه شدیم که توی مغزش یک غدهٔ صرع تشکیل شده و باید هرچه سریعتر اون رو از سرش خارج کنیم. تصمیم گرفتم طی دو تا جراحی غده رو از سرش بیرون بیارم. اینجوری هم ریسک عمل کمتر می‌شه و هم اینکه به قلبش فشار زیادی وارد نمی‌شه.

توی هر دو جراحی دکتر کیم باید کنار من باشه. قلب اون دختر تحمل بیهوشی رو نداره ولی ما هم چاره‌ای جز جراحی نداریم… پس قراره این بار با مو کاراملیم یک جراحی مشترک داشته باشم.

امروز نوبت جراحی اوله.

سه ساعت گذشته و خدا رو شکر، تونستم خیلی سریع جراحی رو تموم کنم تا فشار زیادی به قلب و ریهٔ دخترک وارد نشه. قبل از عمل خودم و دکتر کیم، با همدیگه، به نایون امید دادیم و ازش خواستیم طاقت بیاره. اون ازمون درخواست یک آغوش کرد و ازش ممنونم که هر دومون رو با هم به آغوش کشید. تهیونگ بدن ظریف و نحیفی نداره ولی در آغوش من خیلی کوچک تر از حالت عادیش به نظر می‌رسه، نایون هم میون بازوهای ما گم شده بود و سرش به جایی روی سینه‌هامون می‌رسید.

از اون آغوش حس خانواده گرفتم… به این فکر کردم که داشتن یک خانواده کنار تهیونگ، چه حسی می‌تونه داشته باشه؟

بعد از جراحی بهم گفت وقتی مشغول کارم خیلی جذاب دیده می‌شم. شنیدن این حرف از زبون اون برام خوشحال کننده و همینطور امیدوار کننده بود. امید برای تشکیل یه رابطه.

این روزا کنارش احساسات جدیدی رو تجربه می‌کنم. از حضورش آرامش می‌گیرم و کوچکترین حرکاتش رو تحلیل می‌کنم. وقتی کارم سخت باشه بهم دلگرمی می‌ده، یکی دو بار شونه‌هام رو ماساژ داد و من زیر لمس دستای حرفه‌ایش بهشت رو حس کردم. دلم می‌خواد دونه به دونهٔ لبخند‌هاش رو ببوسم و انگشت‌های کشیده‌ش رو تو دستام قفل کنم.

اسم این احساسات چی می‌تونه باشه؟

Caramel Hair Doctor | KOOKVDonde viven las historias. Descúbrelo ahora