پارت 28

312 79 11
                                    


جان گفت و نگاهی بی تفاوت انداخت.
×برگامم.. نمیدونستم .
ییبو معذب شد.
+صحبتش پیش نیومد وگرنه زودتر میگفتم.
جان به توالت رفت و چنگ کنار ییبو نشست. چشمان شفاف ییبو با غصه پوشانده شد.
×رفیق من بابت اینکه پارتنرت مرده تعجب نکردم. درواقع..
کمی مکث کرد .
×من فکر میکردم تو از جان خوشت میاد.
ییبو سرش را پایین انداخت. چه میگفت؟ عاشق جان است ولی با دیگری سر قرار میرود؟ این چه عشقی ست؟
×جان اذیتت کرده؟
+نه هیچ وقت.
×پس من اشتباه متوجه شدم؟ تو از جان خوشت نمیاد؟
ییبو پاسخی نداد.
×خیله خب درواقع میخواستم مطمئن شم تو جانو دوست نداری. یکی از دخترای فامیلمون عکسشو دیده و کراش زده. حالا که خیالم از بابت تو راحت...
+من دوسش دارم.
ییبو حرف چنگ را قطع کرد. چنگ لبخند پیروزمندانه زد.
×بهش گفتی؟
+اره.
×بهش گفتی و قبول نکرد ؟
+اره.
چشمان چنگ با حیرت گرد شد. شیائو جانی که آنطور برای ییبو میسوزد و هنوز هم به وضوح عشقش را در دل دارد ، حتی بعد از اعتراف ییبو این رابطه را نپذیرفت؟
عجب مردی ست این شیائوجان!
در سر خالی ش چه میگذرد؟ چنگ هیچوقت از جزئیات اتفاقاتی که بین جان و ییبو افتاده بود خبر نداشت چون جان ادم توداری بود و تا زمانی که غمش سرریز شود حرفی نمیزد.
متوجه شد رابطه آن دو بسیار پیچیده ست . شاید باید خودش دست به کار شود و تعدادی از گره ها را باز کند؟
جان از توالت بیرون امد و چنگ بعد او به حمام رفت. روی صندلی نشست و بعد کمی فکر کردن گفت.
_چرا با دوست پسرت وقت نمیگذرونی؟
برای اولین بار داشت از ییبو درباره پارتنرش میپرسید. ییبو نمیدانست این نشانه ی خوبی ست یا نه.
+پام هنوز درد میکنه.
جان پیشانیش را مالید.
_پات برای رفتن پیش اون درد میکنه ولی برای فوتبال اوکیه؟
+خب مسابقه وسط هفته ی دیگه ست. تا اونموقع بهتر میشه.
_بعدش باهاش میری سرقرار؟
+نباید برم؟
_چقد میشناسیش؟
+تا حدودی.
_مطمئنی ادم خوبیه؟
ییبو حس کرد جان چیزی می داند ولی نمیخواهد با صراحت بگوید.
+بنظر خوب میاد.
جان نفسش را بیرون داد. سیستمش را روشن کرد و تا بیرون امدن چنگ از حمام هیچ کدام حرفی نزدند.
چنگ یک بطری آب نوشید.
×بچه ها فردا کلاس نداریم. امشب مست کنیم؟
جان و ییبو همزمان گفتند : اره.
چنگ که حتی لباسهای راحتی قرمز و مشکی ش گران بنظر می امد با موبایلش مشروب سفارش داد. از یخچال هر چیزی که دم دستش آمد روی اپن چید.
وقتی بطری های مشروب را از پیک تحویل گرفت گفت.
×خب بدون نوشیدنی مرگ نمیشه که میشه؟
در یک پارچ بطری سبز رنگ مشروب که احتمالا سوجو کره ای بود خالی کرد. از انواع سس و ادویه ها و حتی اب نودل و سس گوجه شیرین داخلش ریخت. پارچ را جلوی جان گرفت.
×توش تف کن.
جان حتی از بوی محلول عوق زد. چنگ اصرار کرد.
×تفف کن توش.
از ییبو هم خواست همان کار را انجام دهد. محتویات پارچ ترکیب شدند و چنگ با خنده ای گفت.
×نوشیدنی مرگ درست کردم! حالا جرئت دارید جواب سوالا رو ندین!
جان کمی تختش را به وسط اتاق نزدیک کرد تا بتواند به آن تکیه دهد. روی رخت خواب چنگ نشستند هرکدام یک بطری برداشتند.
"به سلامتی"
بطریها به هم خورد و جرعه ای نوشیدند. جان و ییبو بعد پایین اوردن بطری ها در چشمان یکدیگر خیره شدند. جان به خاطرات اولین بوسه شان فکر میکرد و ییبو در دل افسوس میخورد که جان چیزی از آن شب به خاطر ندارد. هرچند اگر یادش می امد چیزی تغییر نمیکرد.
چنگ کنار ییبو نشسته بود.
×خب بچه ها من یه اپ تو گوشیم دارم . بیاید با اون بازی کنیم.
قوانین که توسط خودش وضع شده بود توضیح داد . 
×بعد هر سوال یا هر کاری که گفت انجام بدیم یه دور مینوشیم . سوالاش یکم بی ادبانه ست گفته باشم از الان. هر کی نخواد جواب بده یا اون کارو انجام بده دو نفر دیگه براش تنبیه در نظر میگیرن.
موبایلش را وسط گذاشت و گردونه را چرخاند.
×خببب اولین سوال! تا حالا با چند نفر خوابیدین؟
خندید.
×وای جالب شد. جان اول تو بگو.
_چهار پنج نفر.
+منم نهایتا پنج نفر.
×چقد بچه مثبتید شماا . من قبل زی یی یه پلی بوی به تمام معنا بودم! حتی نمیتونم بشمرم چند نفر بودن. سی نفر؟
جان شاتش را با الکل پر کرد.
_چرا انقد لاف میزنی؟ سی نفر رو میتونی تصور کنی اصلا؟
چنگ اصرار کرد دروغ نمی گوید. در اخر همه نوشیدند و بیخیال بحث کردن شدند.
×سوال دوم. به چیز خاصی الرژی دارید؟
جان و ییبو همزمان گفتند : نه.
این دفعه همه از بطری نوشیدند و ییبو با موبایلش موزیک تند و مخصوص پارتی پلی کرد. جو خیلی بهتر شد.
×وای بچه ها اینووو. پوزیشن مورد علاقه؟
گونه های جان قرمز شد.
_جوچنگ خجالت نمیکشی؟ برو سوال بعد.
+چرا خجالت بکشیم؟ فیوپوزیشن من داگی و لوتوس.
چنگ دستش را دور گردن ییبو انداخت.
×هاها تو یه مرد واقعیی هستی دی دی. من گرس هاپر دوست دارم.
ییبو چشمان آتیشنش را به جان دوخت.
+نوبت توعه.
حس میکرد در تله افتاده و این دو پسر حاضر نیستند از او بگذرند.
_من جواب نمیدم.
×واای ازت ممنونم جان. بیا از نوشیدنی مرگ یه شات بخور.
ییبو پوزخندی زد.
+نه برای اون زوده. بزار فعلا یه بطری سوجو بخوره.
ابرویی برای جان بالا انداخت.
+بزن به سلامتی شرم و حیا شیائوجان.
خندید.
_ایووو اشتباه کردین.. من یه دائم الخمر بودم که به جای آب الکل میخوردم. همون نوشیدنی مرگ برای تنبیه بهتر بود.
در بطری جدید روی زمین افتاد و جان یک نفس سر کشید.
چنگ دست زد .
×واو بازم یه وجهه جدید ازت دیدم .
ییبو با دیدن سیب گلوی جان لب پایینش را گاز گرفت. شاید اگر تنها بودند رویش میپرید و گردنش را با صدها مارک کبود میکرد.
×خبب سوال بعد . اح چه چرت . رل دارید؟
جان گفت نه . ییبو و چنگ هم گفتند اره. چند شات دیگر نوشیدند و چنگ خاطره ای تعریف کرد . بعد دوباره گردونه در موبایلش چرخاند.
×اخرین باری که خود ارضایی کردین کی بوده؟
چنگ سوال را خواند و بلند خندید.
×جان اول تو بگو.
_واقعا نمیدونم چرا این بازی مسخره رو قبول کردم.
×میگی یا نه؟
_نه.
ییبو بی شرمانه گفت.
+خب آخرین بار دو شب پیش بود.
نگفت نیمه های شب بیدار شد و با دیدن جان که پشت به او خواب بود و کمر و شکاف باسنش دیده میشد راست کرده بود!
چنگ یک شات از نوشیدنی مرگ پر کرد.
×من بیچاره همین یکم پیش تو حموم!
+اییی چندش حموم مارو حامله نکن.
×خودت مگه کجا رفتی؟ نرفتی تو حموم؟
پقی زدند زیر خنده.
ییبو نگاهی به شات کرد.
+گا.. به نظرم بجای اینکه اون چیز چندشو بخوره برامون سه تا ایگیو بره.
چنگ با تعجب گفت.
×واقعا تو اذیت جان ، رودست نداری!
ییبو خندید.
+خب حالا که اقای شیائو مودب و محترم جواب سوالا منحرفانه رو نمیده ، پس بعنوان تنبیه برامون سه تا ایگیو انجام بده.
جان نفسش را با حرص بیرون داد.
_باشه.
اول با انگشت هایش قلب درست کرد . بعد انگشت اشاره ش را در گونه ش گذاشت. و برای سومین ژست هم بعد بادکردن لپ هایش با دستش وی کنار چشمانش گرفت.
دل ییبو از این حجم شیرینی ضعف رفت.
ناخوادگاه لبخندی روی لبهایش نشست. چطور شیائوجان انقدر دوست داشتنی ست؟ جان چشم غره ای رفت و دو شات متوالی نوشید.
چنگ خنده ای کرد.
×اصلنم بامزه نبود. خب بزارید گردونه رو بچرخونم.
قبل چرخاندن همه یک دور نوشیدند .
×تا حالا چه مواد مخدری مصرف کردین؟
_هیچی.
×منم هیچی.
ییبو برای خودش الکل ریخت.
+ماریجوانا و کوکائین.
جان با اخطار اسمش را صدا زد.
_وانگ ییبو.
ییبو به صورت خشمگینش نگاه کرد.
+تازه یه جور قرص هم بود اونم مصرف کردم ولی اسمشو نمیدونم.
چنگ گفت : رفیق خیلی خفنی.
جان غرید.
_به چه دلیل کوفتی اینکارو کردی؟
+برات مهمه؟
جان ناگهان یقه اش را بین مشتهایش گرفت.
_فقط یک بار دیگه سمت این چیزا بری خودم میکشمت.
ییبو بدون اینکه تلاشی برای ازاد کردن یقه ش کند گفت.
+پرسیدم برات مهمه ؟
چنگ آن دو را جدا کرد.
×جان اروم باش . جوونا با همین چیزا خوش میگذرونن دیگه.
جان سر جایش نشست .
_من تو دبیرستان فقط یه دوست صمیمی داشتم.. فقط یکی.. و اونو بخاطر اعتیادش از دست دادم. حتی نمیدونم کجای چونگ چینگ دفنش کردن پس لطفا دیگه هیچ وقت سمت دراگ نرو.
ییبو که فهمید پشت عصبانیت جان ، داستانی غم انگیز است باشه ای گفت.
چنگ برای همه سوجو ریخت.
×خب خب دعوا نکنین. بیاین ادامه بدیم.
نیم ساعت گذشت و چنگ کمی احساس مستی میکرد.
×خب اینجا نوشته هر کی یه تیکه از لباساشو در بیاره.
جان جورابهایش و ییبو و چنگ تیشرتشان را دراوردند. هرچند چنگ زیرش رکابی سفید به تن داشت ولی بدن بلورین ییبو بدون پوشش دیگری میدرخشید. جان سعی کرد نگاهش نکند ولی مگر آن عضلات شکمش میگذاشتند؟
×پشمااام تو سیکس پک داری؟ خیلی باحاالی.
+آره قبلا بهتر بود این مدت یکم لاغر شدم و ورزشم نکردم .
به جان نگاه کرد.
+جان قبل اینکه لاغر شم دیده. نظرت چیه ؟ اون موقع ها بهتر نبود؟
جان به سویی دیگر چشم دوخت و از مشروبش نوشید. ییبو امشب خیلی اذیتش میکرد!
چنگ کم کم مست میشد پرحرفی کرد و از کودکی و مدرسه و دوران لیسانسش گفت.
ییبو با ذوق گفت.
+تو واقعا موتور میرونی؟
×آرره از اون خفناش.
_من عاشق موتورم. مامان بابام نزاشتن حتی یه بار برم پیست. گفتن خطرناکه.
×هاایش این مامان بااباهااا... خودم میبرمت.
+چنگ گه واقعا منو میبری؟
×اررره...دوستم باشگاه داره . میییبرمت.
+مرررسی.
×خب یه بطری بچرخونید و از هم سوال بپرسید.
چنگ یک بطری سبزرنگ وسط گذاشت و چرخاند. ته بطری به سمت ییبو و سرش به سمت جان ایستاد.
+تو دردسر افتادی اقای شیائو!
کمی فکر کرد . چنگ در گوشش چیزی گفت و ییبو خندید.
+نه جواب نمیده. بزار اینو بپرسم.
به جان زل زد و لبخندش محو شد.
+چرا اون دختر مو صورتی رو بوسیدی؟
چنگ تقریبا فریاد زد .
×تو شوئه سونگو بوووسیدی!
جان نمیدانست چرا ییبو به این موضوع اشاره کرد. چرا باید دلیلش مهم باشد؟
_تو فکر اکسش بود منم گفتم بیا همو ببوسیم و همه چیزو فراموش کنیم.
چشم های چنگ به زحمت باز بود.
×تو ... شوئه رو بوسیدی!
+پس بدون هیچ حسی بوده. خوبه.
جان از نتیجه گیری ییبو پوفی کرد. او مکارانه به هرچیز که میخواست میرسید.
چنگ میخواست چیزی بگوید ولی به ارامی سرش روی سینه ی ییبو افتاد. ییبو بالشی آن طرف پرت کرد و چنگ را خواباند.
+نگاش کن چقد زود مست شد. بعد ادعا میکنه پلی بوی بوده و تو پارتی دختر تور میکرده.
جان با کمی اخم نگاهش میکرد. ییبو با اینکه چندین بطری الکل نوشیده بود کاملا هوشیار بنظر می آمد. در دلش میدانست شخصیت بانمک وحتی بچه گانه ییبو هنوز جایی در وجودش است ولی چرا انقدر تلاش میکرد پنهانش کند؟
اینکه ییبو داشت به مرور مثل خودش پیچیده و مودی میشد اصلا باب میلش نبود. اگرچه چیزی نیست که رویش کنترل داشته باشد مخصوصا الان که دوباره باهم زندگی میکنند او بیشتر هم شبیهش خواهد شد. شاید فقط باید کمی بیشتر خودش را دوست داشته باشد؟
جان انسان کاملی ست مگر نه؟
ظاهر خوب در کنار میان گرایی؛ مهربانی و رفتاری پدرانه .
این ها مگر یک پکیج عالی به حساب نمی آیند؟
با صدای ییبو از فکر بیرون آمد .
+جان.. تعطیلات میان ترم چطور گذشت؟
با همان اخم به ییبو نگاه کرد.
_من ازت بزرگترم . چرا فقط اسممو میگی؟
+اه باز این بزرگتر بودنتو نکن تو چشمم.
کمی از بطری ش نوشید.
+تعطیلات من با پارتی و گیم گذشت. مال تو چطور بود؟
جان با یاداوری روزهایی غم انگیز و برفی اهی کشید.
_افتضاح بود.
+یاد منم افتادی؟
_اره.
+چندبار؟
جان جواب نداد و بطری ش را سر کشید.
_میرم دستشویی.
وقتی برگشت دید ییبو موزیک را قطع کرده ، همانجا نشسته و مینوشد.
بطری های پر و خالی را جمع کرد و به اشپزخانه برد. محلول نفرت انگیز جوچنگ که خوشبختانه هیچ کس ننوشید در سینک خالی کرد .روی تختش نشست.
_بسه دیگه . برو بخواب.
جان گفت. ییبو بعد رها کردن بطری نیمه خالی و دستشویی رفتن ، لوستر را خاموش کرد و در تختش خزید.

"کاش زودتر عذابو تموم کنی شیائوجان. دستات جلوی منه ولی نمیتونم تو دستام بگیرمشون. لبات روبروی لبامه ولی نمیتونم ببوسمشون. بدنت کنار بدنمه ولی نمیتونم لمسش کنم . قلبت ازعشق من لبریزه ولی به زبون نمیاری. داری هردومون رو میکشی"

LinJie _ Yizhan _ امتدادМесто, где живут истории. Откройте их для себя